نفخ روحفَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ.[1]ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ.[2] اينك آدم تسويه شده و در طول پنج مرحله داراي اندام كامل شده است، ولي هنوز در محفظه سخت قرار دارد، كه آماده دريافت روح انساني است. خداوند از روح خودش، يعني روحي كه مخلوق خود خدا بود، و روح والا و خاص بود،[3]بر پيكر آماده آدم دميد. موجودي كه قبلاً داراي حيات نباتي و حيات حيواني بود اينك به حيات انساني نيز نايل گرديد. تفاوت اين بشر با بشرهاي ما قبل كه دستكم دويست هزار سال قبل از او منقرض شده بودند، در همين است كه آنها «حيوان برتر»بودند ولي اين يكي انسان است و يك آفرينش جدايي دارد. هم جسمش با برنامه خاصي آفريده شده هم استعدادهاي دروني و روح و روانش. اسلام موجودات حياتدار، را از نظر چگونگي رابطهشان با حيات، چنين تبيين ميكند: 1ـ گياه داراي يك روح است. ـ روح نباتي. 2ـ حيوان داراي دو روح است ـ روح نباتي كه بدن و چشمش را رشد ميدهد، و روح حيواني كه درك و حسهايي را به او داده و او را مستعد بر انتقال در مكان كرده. 3ـ انسان داراي سه روح است[4]ـ روح نباتي و روح حيواني، و روح انساني كه اين روح انساني، او را بر ساختن تاريخ، جامعه، حقوق، زيبا شناسي و... مجهز كرده است. [1]. آيه 29 سوره حجر. كه در آيه 72 سوره «ص» هم تكرار شده است. [2].آيه 9 سوره سجده ـ نظر به اينكه بعضيها اين آيه را تأويل كردهاند و در صدد آمدهاند كه تحول انسان از حيوان، را از اين آيه در بياورند بهتر است آن را همراه با دو آيه قبلش مشاهده كنيم: الذي احسن كل شي خلقه و بدأ خلق الانسان من طين ـ ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين ـ ثم سوّاه و نفخ فيه من روحه...:آن خدائي كه نيكو انجام داد هر چيزي را كه بيافريد ـ و شروع كرد آفرينش انسان را از گل ـ سپس قرار داد نسل او را از آب پست (مني) ـ سپس تسويه كرد او را و دميد بر او از روحش. ميگويند: از ترتيب اين آيهها خصوصاُ با عنايت به لفظ «ثم»بر ميآيد كه قبل از آنكه آن روح بر شخصي به نام آدم دميده شود، افراد انسان و نوع انسان وجود داشته كه توالد و تناسلشان به طريق «مني» بوده است. و آدم تنها يكي از افراد آنها بوده كه به اين روح نايل آمده، و مراد از روح، روي پيامبري و استعداد آگاهي است. اينان معناي «جعل» را با معناي «اخرج» يا «خلق» اشتباه ميكنند. نميفرمايد نسل او را از مني خلق كرد، ميفرمايد قرار داد نسل او را از نطفه. و به بيان ديگر: خلقت آدم را از گل شروع كرد سپس در مراحل بعدي اندام پيكر او را طوري خلق كرد كه نسلش از طريق نطفه باشد، يعني اين استعداد را به اندام او داد، و او را به اين توان مجهز كرد، سپس كه به مرحله كامل و تسويه رسيد روح انساني بر او دميده شد. بديهي است كه اين تأويل كنندگان ذهنشان به «آدم تورات» مشغول است. و در اينصورت راست ميگويند. زيرا قبل از آنكه يك مجسمه گلي جان داشته باشد قرار دادن نسل او از طريق نطفه، چه معني دارد؟ مراد از «روحي»كه به اصطلاح ادبي لفظ «روح» به ضمير «ي» اضافه شده «اضافه ملكيّه»است. يعني روحي كه مال خدا، مخلوق خدا و در اختيار خدا، بود. نه اينكه خداوند، بخشي از ذات و روح خود را بر آدم دميده باشد. چنين معنائي لازم گرفته كه خداوند قابل تجزيه باشد. و در نتيجه مركّب هم باشد. همانطور كه علامه مجلسي در بحار: ج 67 ص 118 ميفرمايد «اي من روح اصطفيته و اخترته، او من عالم المجردات» در مبحث توحيد شرح بيشتري داده شد. [3]. در همان دو حديث فوق به اين موضوع تصريح شده است. در يكي ميفرمايد «ثم نفخ فيه فلّما بلغت فيه الروح الي دماغه عطس...» سپس در او روح دميده شد وقتي كه روح به مغز او رسيد عطسه كرد. و در ديگري در مورد پيكر آدم در آن حال، لفظ «جسد» به كار رفته است. كه نشان ميدهد هنوز فاقد روح انساني بوده است. [4]. از زبان امام سجاد ـ عليه السّلام ـ در دعاي اوّل (صحيفه سجّاديه) بخش بيستم، ميشنويم: الحمد لله الذي ركّب فينا الات البسط ـ و جعل لنا ادوات القبض ـ و متّْعنا بارواح الحيوة: حمد خداي را كه مجهز كرده بدن ما را به ابزار بسط ـ و قرار داده براي ما وسيلههاي قبض را ـ و برخوردار كرد ما را از روحهاي حيات. در اين ميان رسماً به متعدد بودن روحها در وجود انسان تصريح شده است. و علت اعتراض فرشتگان بر آفريدن آدم همين نكته بود. آنان گمان ميكردند اين بشر هم مانند انواع منقرضة بشر تنها داراي دو روح خواهد بود. وقتي آثار روح سوم را در آدم ديدند به حقيقت ماجرا پي بردند ـ به مبحث بعدي توجه فرمائيد. |
شرح خلقت بر اساس ثقلین (قرآن و اهلبیت) 8
شرح خلقت بر اساس ثقلین (قرآن و اهلبیت) 9
انسان و زبانزبان بشري و زبان انسانيدر اينجاي داستان بايد برگرديم به زمان قبل از آفرينش آدم و به روزي كه اعلاميه آفرينش آدم از ناحيه خداوند تازه صادر ميگشت آن روز به همه ملائكه اعلام گرديد كه: إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ:[1]من اراده كردهام بشري را از گِل سياه بيافرينم. در اين اعلاميه، موجود مورد نظر دو بار «بشر» ناميده شده و يك بار هم «خليفه»: إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِين[2]ـ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[3]ـ يعني نام «عام» او آمده بود، و به نام «خاص» او كه «انسان»، است اشاره نشده بود. و به همين دليل فرشتگان گمان كردند كه اين موجود هم نوعي از همان بشرهاي منقرضه خواهد بود. و چون قبلاً انواعي از آن بشر را ديده بودند[4]تعجب كردند و چون عدم كارآيي و نقص تكاملي آنها را قبلاً ديده بودند. حكمت آفرينش يك نوع ديگر از آنها برايشان روشن نگشت. گفتند: اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء: آيا قرار ميدهي در روي زمين موجودي را كه فساد ميكند در آن و خونها را ميريزد؟[5] كشتار افراد يك نوع به وسيله نوع ديگر ـ مثلاً كشتار گوسفندان به دست پلنگها ـ در اين طبيعت امري رايج و طبيعي بوده است و هست. و منظور فرشتگان از خون ريزي، اين قسم از خون ريزي نبود. بلكه مراد آنها «كشتار افراد يك نوع همديگر را» بود. اين پديده در اين شكل خاص تنها منحصر به بشر است.[6]ممكن است گرگي، گرگ ديگري را بكشد، پلنگي پلنگ ديگري را بدرد، گربهاي بچه گربهاي را بخورد. ليكن اين خصلت در ميان انواع حيوانات يك خصلت رايج نيست. و از اين گستردگي برخوردار نيست كه مصداق «سفاك خون همنوع»باشد. همنوع كشي خصلت رايج آن بشرها بود. و با بيان واضحتر: تنازع بقاء به عنوان يك اصل مسلم در ميان انواع جانداران، بوده و هست. اما تنازع بقاء در ميان افراد يك نوع، اگر به طور پراكنده هم ديده شود، در حدي نيست كه واقعيت يك «اصل» را داشته باشد.[7] فرشتگان براي اين تعجب خودشان مثال روشني هم ميآوردند. آنان در يك طرف بشرهاي منقرضه را ميديدند و در طرف ديگر خودشان را. و چون خودشان را معصوم ميديدند، لذا سئوال ميكردند: چرا موجودي مثل ما نميآفريني كه نه فساد كند و نه خونها را بريزد؟[8]. كه پاسخ شنيدند: انّي اعلم مالا تعلمون[9]من ميدانم آنچه را كه شما نميدانيد. ميبينيم كه در اين مباحثه ميان خدا و فرشتگان، انتقادي كه از «بشر» ميشود، از ناحيه خدا ردّ نميشود. يعني اين عيب و نقص در مورد بشرهاي گذشته، تائيد ميگردد، و در مورد بشري كه ارادة آفريدن آن اعلام شده بدون توضيح مسكوت ميماند. آيا اين بشر هم مفسد و خونريز خواهد بود؟ اين سئوالي بود كه پاسخ آن در يك عبارت كلي (من ميدانم آنچه را كه شما نميدانيد) داده شد. و جزئيات آن مشخص نگرديد.[10] يك توضيح ديگر براي فرشتگان داده شد كه برايشان روشن ميكرد اين موجود با بشرهاي قبلي تفاوت اساسي خواهد داشت. در اواخر زماني كه آدم در آن پوشش زرهي سخت پوستي، سپري ميكرد، روزي به هنگام خواب روح انساني را بر وي دميدند. تحولي در وجودش رخ داد. عطسه كرده و بيدار شد. در اين هنگام خداوند به فرشتگان فرمود: انبئوني باسماء هؤلاء: بشماريد اسامي (همة) اين چيزها را. يعني اسم همة پديدهها را يك به يك بشماريد، آسمان، زمين، آب، خاك، درخت، آهو، پلنگ، كوه، دره و... و... و نيز همة «اسم فعل»ها را بشماريد، رفتن، گفتن، ديدن، شنيدن، بوئيدن، خوردن، خوابيدن، كار، صنعت[11]و... و.... فرشتگان گفتند: سبحانك لاعلم لنا الاّ ما عَلّمتنا: پاك خدايا، دانش نداريم مگر آنچه خودت برايمان آموختهاي. چه بگوئيم هر چه ميدانيم يا نميدانيم براي خودت روشن است. خداوند به آدم فرمود «انبئهم باسمائهم»: تو بشمار براي اين فرشتگان اسامي اين اشياء را. ملائكه ناظر صحنه بودند. بلكه نقش زيادي در اين صحنه داشتند. ديدند كه آدم شروع كرد به نامگذاري براي اشياء محيط اطرافش. اين مسأله برايشان سخت عجيب بود. آنان گمان نكرده بودند كه مراد از اين «بشر» يك بشر استثنائي است كه سزاوار نام «انسان» خواهد شد. و روح سومي[12]به او داده خواهد شد كه به انواع بشرهاي منقرضه در روي كره زمين داده نشده بود. بشرهاي قبلي سالها طول ميكشيد كه بر اساس «قرارداد» ميان خودشان نامي را براي چيزي بگذارند. زبان در ميان آنان يك صنعت بودكه ميبايست كلمه به كلمه بر اساس قرارداد تعيين گردد. آنگاه جمله بندي اين كلمات برايشان آن قدر سخت و دشوار بود كه پس از مرحله نامگذاري در پيوند اسمهاي اشياء با اسمهاي افعال، باز ميماندند. سير تحول زبان به حدي در ميانشان بطيئي و كند بود كه در طي دورههاي مديدي از عمر زمين، تنها توانسته بودند داراي يك زبان خيلي محدود باشند. اما اين بشر كه در همان روز به نام«انسان» موسوم گرديد، استعداد استثنايي داشت. نامگذاري بر اشياء و تقطيع صدا برايش يك امر ابتدايي، و خصلت ذاتي و نيروي نهادي، است.[13] [1]. آيه 28 سوره حجر. [2]. آيه 71 سوره ص. [3].آيه 30 سوره بقره ـ توضيح: مراد از «خليفه» در اين آيه جانشيني نوع انسان در جاي انواع منقرضه بشر، است. و يا تنها «خليفه الله»بودن خود و شخص آدم است، كه عنوان امامت را داشت. همان طور كه در مورد حضرت داود نيز لفظ خليفه آمده است. و به نظر ميرسد آنچه كه بعضيها ادّعا كردهاند و معتقدند كه «نوع انسان خليفةالله است» و سعي ميكنند اين ادعايشان را با اين آيه مستدل كنند، يك ادعاي بيدليل است. زيرا خليفه كسي است كه در غياب كس ديگري به جاي او بنشيند. و خداوند از هيچ جا غايب نيست تا جايش را به ديگري بدهد. و هيچ دليلي نداريم كه نوع انسان جانشين خدا باشد. و امامت نيز به همگان نميرسد. و شامل همة افراد نوع نميگردد. اينگونه تأويلات بيدليل، جامعه را از دريافت حقايق قرآن باز داشته و باز ميدارد. [4].راجع به انواع بشرها كه قبل از آدم پيدايش يافته و منقرض شدهاند، مشروحاً بحث شد و نمونههائي از احاديث مربوطه نيز معرّفي گشتند. در اينجا يك حديث ديگر معرفي ميشود: بحار ج 11 ص 117 ح 47. [5].در همان حديث مذكور (يعني: ح 47 ص 117 ج 11 بحار) آمده است: اگر فرشتگان قبل از آن، فساد و خونريزي (انواع گذشته) را مشاهده نكرده بودند، چنين سخني را نميگفتند. [6].گويند گاهي در ميان بعضي از حشرات نيز ديده شده است. موريس مترلينگ در كتاب «مورچگان»معتقد است حتي جنگ جهاني نيز در ميان مورچگان اتفاق افتاده است. علاوه بر عدم ثبوت اين ادّعا از نظر علمي، بر فرض ثبوت نيز بايد دقت كرد كه طرفين اين جنگ و كشتار، آيا هر دو از يك نوع هستند؟ يا تشابه ظاهري آنها موجب ميشود كه هر دو را «مورچه» بناميم؟....؟. و بر فرض ثبوت همه اينها، باز ذاتي بودن و غير ذاتي بودن جنگ در يك نوع از جانداران، فرق دارد. و اين موضوع در صفحات آينده به طور خلاصه بحث خواهد شد. و مشروح آن به مبحث «انسان شناسي دوّم» مربوط است. [7]. مراد از «اصل» خصلتي است كه ريشه در ذات و كانون نهادي، موجود داشته باشد. در آينده سر و كار زيادي با اين مسايل خواهيم داشت. [8].سئوال: تجربه و خاطرات فرشتگان تنها به دو نوع موجود برتر كه يكي بشرهاي منقرضه و ديگري خودشان باشند، منحصر نميگشت. زيرا بر اساس مباحث گذشته با تكيه بر آيه «افعيينا بالخلق الاول» حديثهائي كه در تفسير آن آمده ثابت گرديد كه انواع موجودات عاقل و مكّلف در هر دوره از ادوار «ستةايام»در روي كرات متعددي آمده و رفتهاند. و معادشان برپا شده، و به بهشت (يا دوزخ) خودشان رفتهاند. پاسخ: اين درست است. ليكن آنچه باعث شده بود كه فرشتگان تنها به «بشرهاي منقرضه در روي كره زمين» و خودشان توجه كنند، كلمه و لفظ «بشر» بود كه در اين اعلاميه آمده بود. و آنها ديده بودند كه اين لفظ فقط به موجودات برتر كره زمين گفته ميشد. و آن موجودات عاقل و مكّلف هر كدام نامي داشتند. ليكن بالفظ بشر موسوم نبودند. [9]. ادامه آيه 30 سوره بقره. [10].هنوز هم براي دست اندكاران علوم انساني و اجتماعي، مشخص نگرديده است. و اين مسئله يكي از مشكلات اساسي و پايهاي علوم انساني است. و عدم حل اين اشكال منشاء بروز مكتبهاي مختلف در انسان شناسي، جامعه شناسي، تبيين تاريخ، سياست، حقوق، جرم و جزاء، مديريت و برنامه ريزي، و.... شده است. بهتر است صورت سوال و پاسخ آن را از مكتب اهل بيت (ع) در زير مشاهده كنيم: آيا انسان موجودي است كه «ماهيتاً و ذاتاً متنازع در بقاء در ميان نوع خود» هست يا نه؟...؟. پاسخ: نه اين، و نه آن.بل امر بين الامرينـ انسان غريزتاً اين تنازع را دارد ليكن فطرتاً يك موجود متعاون در بقاء هست. [11].بحار: ج 11 ص 146، ح 16 (و توضيحي كه مجلسي در ذيل آن داده) و 18 و 19 و 20. در اين احاديث آمده است كه مراد از «اسماء» اسامي كوهها، درياها، دشتها، گياهان، حيوانات، درهها، زمينها، درخت، و... است. در حديث 18 آمده است كه امام صادق (ع) پس از شمارش اين اسامي، به فرشي كه روي آن نشسته بود نگاه كرد و فرمود: حتي نام اين وساده. و در حديث 20 ميگويد: آنگاه «طشت و سنانه» آوردند. پرسيدم آيا اسم اين طشت و دست سنانه هم در زمره آن اسماء بود؟ امام در ادامه شمارش فرمود: تنگهها، دشتها ـ و دستش را به چپ و راست تكان داد ـ فرمود: اين، آن. توضيح: الف:مراد از طشت و دست سنانه، يك لفظ فارسي معرب است يعني «طشت دست شويانه» كه هنگام شستن دست ميآوردند. ب: امام تأييد نفرمود كه اسمي به شكل «طشت و دست سنانه» در ميان آن اسماء بوده است. [12]. پيشتر توضيح داده شد. [13].اگر امروز دو كودك پس از تولد، در محيطي مانند همان جنگل و دور از جامعه و افراد ديگر، بزرگ شود، فوراً و بدون درنگ، و بدون اينكه دورههائي را طي نسلهائي بگذرانند، صاحب زبان خواهند شد. زيرا زبان يعني همان اسامي اشياء و اسامي افعال. كسي كه مثلاً زبان ژاپني را بلد نيست، اگر تنها اسامي اشياء و اسامي افعال آن زبان را ياد بگيرد، ميتواند سخن بگويد. گر چه لهجهاي جديد خواهد داشت. البته بايد توجه كرد كه: دو كودك تازه تولد يافته به عنوان مثال گفته شد، تا اين نكته روشن شود كه شخص بزرگي كه داراي زباني است نميتواند به صورت مذكور نامگذاري بكند. زيرا زباني كه او قبلاً آموخته در اين كار مزاحمش ميشود. و ذهن او را از جريان طبيعي باز ميدارد. |
شرح خلقت بر اساس ثقلین (قرآن و اهلبیت) 10
عالم ذرّپيشتر هنگام بحث از بحران سوم حيات گفته شد كه تنها يك جفت از آن همه ذرّههاي بسيار، موفق به ادامه فعاليت شدند. و همين موفقيت آن دو، سوپاپ احتياط بحران طبيعت بود كه موجب فروكش كردن بحران گشت، و بقيه ذرّهها موفق به ادامة فعاليت نشدند. در آنجا سئوالي عنوان شد كه: آن ذرات حياتدار با آن تعداد بيش از حدشان چه شدند؟ و به چه سرنوشتي دچار گشتند؟ آيا مردند و حيات به دست آورده را از دست دادند؟ در مورد اين پرسش گفته شد كه پاسخ آن، داستان شيريني دارد. اكنون به آن داستان گوش ميكنيم. پس از مراسم دمش روح سوم و استعداد استثنايي اين موجود جديد، و برنامه سجده، نمايش ديگري در صورت مراسم ديگر انجام يافت. آدم از خدا همين سئوال را كرد. يعني ميخواست بداند كه او و جفتش تنها خواهد بود يا نسلي از آنها پديد خواهد آمد؟ خداوند بصيرتي ديگر به او داد. آدم به اطراف خود نگاه كرده زمين، هوا و آب را پر از ذراتي ديد كه جاندار و داراي حيات هستند.[1]و برايش روشن شد كه خودش هم روزي يكي از اين ذرّهها بوده است. وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى:[2]آن دم كه پروردگارت نسل آدم را برگرفت از پديدار شدنشان، ذرههايشان را و گواه گردانيد آنان را بر خودشان، گفت: آيا نيستم پروردگار شما، گفتند: بلي. اين ذرّهها از آن روز تا به امروز، و زمانهاي آينده، در هوا و آب و خاك اين كرة زمين پراكنده هستند. و همراه آب و غذا داخل بدن افراد و دستگاه تناسليشان ميشوند، و بالاخره آن «مادة حياتي درون دستگاه نطفه» همينها هستند كه به نوبت به دنيا ميآيند و در عالم رحم به دريافت روح سوم نائل ميشوند. البته درست مانند زمان آفرينش آدم، آنها گروه گروه هجوم ميآورند كه به مرحله فعاليت برسند. ليكن رحم انسان هر بار يكي يا دو تا (و احياناً چند قلو) از آنها را ميپذيرد و بقيه باز به محيط و شرايط قبلي باز ميگردند. اين ذرّهها در آن مراسم نمايش به آدم و پس از آن، يعني از روزي كه فقط ذرّه آدم و حوا موفق به ادامه فعاليت شدند و بقيه باز ماندند به صورت ذراتي درآمدند كه حيات ندارند. بل منبع حيات هستند. حيات در آنها به وديعه گذاشته شده. درست مانند دانه گندم، دانه ارزن و كوچكتر، خيلي كوچكتر از آنها، با اين تفاوت كه دانه گندم تنها حامل حيات نباتي است ولي اين ذرهّها حامل حيات نباتي و حيات حيواني هستند. و هنوز روح سوم[3]بر آنها دميده نشده بود و اين روح در رحم مادر پس از اتمام چهار ماهگي بر آنها دميده ميشود. شايد بفرمائيد: اين ذرّهها كه حيات بالقوه دارند (مانند دانة گندم) و حيات بالفعل ندارند، پس چگونه در همان مراسم پيمانگيري و گواهگيري پاسخ «بلي» دادند؟ جالب اين است كه همين سئوال را از امام صادق (ع) ميپرسند: كيف اجابواوهم ذرّ؟ قال: جعل فيهم ما اذا سئلهم اجابوا: چگونه جواب دادند در حالي كه ذرّه بودند؟ فرمود: خداوند به آنها حالتي داد كه هنگام سئوال پاسخ دادند. يعني اين موضوع قابل تبيين براي همگان نيست و در قرآن آيات متعددي داريم كه از تسبيح و سخن گفتن همه چيز با خداوند، حكايت ميكنند و نيز تصريح شده است كه «ولكن لاتفقهون تسبيحهم»[4]: شما تسبيح آنها را نميفهميد و نخواهيد فهميد. بنابراين اين موضوع غير قابل تبيين از مسئوليت اين مباحث خارج است. [1].اسلام در مورد انسان به چند عالم معتقد است: عالم ارواح (كه مراد عالم ارواح انساني يعني همان روح سوم است). عالم ذرّ كه ذرّههاي افراد انسان هستند. و عالم حيات دنيوي كه همين زيست مشهود انسان است. [2].آيه 72 سوره اعراف ـ توضيح: بعضيها لفظ «ظهور» را به معناي «پشتها» گرفتهاند. اين معني درست نميباشد، زيرا پيشتر چندين حديث را مشاهده كرديم كه آن ذرّهها از خاك و گل آفريده شدهاند، نه از پشت و صلب همديگر. يك مراجعه اختصاري به احاديث اين باب، روشن ميكند كه مسئله از مسلّمات است. [3]. روح سوم، روح انساني ـ پيشتر مشروحاً بيان گرديد و گفته شد كه انسان داراي سه روح است ـ روح نباتي و روح حيواني و روح انساني. این بحث طولانی و ادامه دار است.کوشیدیم تا آنجایی که مقداری به طب (و معارف اسلامی)مربوط است را برای شما نقل کنیم.دوستانی که علاقه مند به پیگیری این مبحث هستند به منبع مراجعه کنند. برگرفته از کتاب تبیین انسان و جهان،نوشتهآیت اله مرتضی رضوی. برای دیدن متن کامل کتاب و دیگرآثار نویسنده به سایت زیر مراجعه کنید:
|
عوامل خارجی موثر بر دارو
شستن دارو:
۱)وقتى دارو بیش از حدّ لازم گرم است، به وسیله شستن رو به سردى مىآورد و اعتدال مىیابد. آن بخش از دارو که مزاج خاکى دارد وقتى به آتش کشیده مىشود گرمى را از آتش دریافت مىدارد. عمل شستن آن را از گرمى اکتسابى مىرهاند. آهک شسته همین حالت را دارد.
۲)شستن دارو گاهى نه تنها بدین منظور است که سردى بخشد بلکه منظور آن نیز است که اجزاى دارو را کوچک سازد و صیقل دهد و آماده بهره بردارى نماید. مانند نرم کردن توتیا در آب.
۳)در دارو نیرویى است که کارى به آن نداریم و مىخواهیم آن را از دارو دور نماییم مثلًا عمل شستشو را در سنگ ارمنى و لاجورد انجام میدهیم تا نیروى تهوّع آور را از دست بدهند.
آمیزش داروها:
در آمیزش داروها با هم یکى از حالات زیر ایجاد مىشود:
۱) اثرات دارویى با آمیختن بیشتر گردد.
۲) داروها بر اثر آمیزش اثر خود را از دست بدهند.
۳) خطرات دارو از بین برود و مفید واقع مىشود.
حالت اول: برخى از داروها داراى نیروى اسهالى هستند ولیکن بدون کمک از غیر
نمىتوانند کار را یکسره کنند. پس به کمکى نیازمند هستند تا قوّت لازم را
بیابند مثال: گیاه تربُد مسهل است ولى نه به آن اندازه که براى اسهال شدید
به کار آید حال اگر فلفل و داروهاى لطیف همراه تربد باشند در عمل تحلیل
بردن به آن کمک مىکنند و اسهال سریعتر صورت مىگیرد.
زراوند داراى نیروى قبض شدید است، لیکن قوت بازکنندگى نیز دارد که از اثر
آن مىخواهد. اگر زراوند را با گل ارمنى یا با اقاقیا مخلوط کنیم به شدّت
قابض خواهد شد.
آمیختن داروها گاهى به منظور نفوذ کردن و رسیدن به مقصد صورت مىگیرد مثلًا
در مورد زعفران که گلمحمدى و کافور و بُسد را با آن مىآمیزند تا به قلب
برسد.
گاهى آمیختن داروها عکس هدف قبلى است یعنى براى بازداشتن و به تعویق
انداختن است. مثلًاداروهاى لطیف و نفوذکننده را که براى معالجه کبد به کار
آید با تخم ترب مىآمیزند تا تخم ترب آن دارو را تا مدتى که لازم است در کبد حبس نماید و الّا زودتر از مطلوب از کبد خارج مىشود.
حالت دوم: دو نوع از داروها که هر دو، یک اثر مىبخشند لیکن اثر آنها به وسیله دو نیروى متضاد یا شبیه متضاد است. اگر این دو نوع دارو با هم باشند چنانچه یکى از آن دو زودتر برسد. اثر خود را نشان مىدهد و اگر هیچکدام از دیگرى پیشى نگیرد و با هم به مقصد برسند مانع کار یکدیگر مىشوند و هیچ کارى انجام نمىدهند. مثال: هلیله و بنفشه این حالت را دارند. بنفشه نرمىبخش است و هلیله متراکم کردن اثر مسهلى دارد. اگر هر دو با هم در یک آن، بر ماده وارد آیند اثرى نخواهند بخشید اگر هلیله قبلًا بیاید و بعد از آن بنفشه یکى از آنها بیکار مىماند و چنانچه بنفشه اول بیاید و نرمش دهدو بعداً هلیله فشار آورد اثر قوىتر مىگردد.
حالت سوم:صبر و کتیرا و مقل. صبر مسهل است و معده را مىپالاید ولى خراشنده است و دهانه رگها را باز مىنماید ولى کتیرا پوشاننده و چسبنده است و مقل قابض است. هرگاه صبر را به روان کردن کار دفع استعمال نماییم اگر آن را با کتیرا و مقل آمیزیم در این صورت صبر اسهال مىدهد. کتیرا آنچه را که صبر تراشیده پر مىنماید و مثل دهانه رگها را تقویت مىکند.منجمد کردن دارو:
هر دارویى گوهرش سرد است و در حالت انجماد نیروى لطیف را از دست مىدهد و سردیش افزایش مىیابد.
مجاورت دارو با داروى دیگر:
داروها گاهى بر اثر همنشینى و مجاورت کنش، ویژه خود را تغییر مىدهند.
داروى سرد از همسایه گرم، گرمى کسب مىکند و داروى گرم از همنشینى سرد به
سردى مىگراید. بسیارى از داروهاى سردمزاج را که در کنار شبرم، جندبیدستر و
مشک قرار دهند به گرم مزاجى روى مىآورند و گرمى مىبخشند. بسیارى از
داروهاى گرم را اگر در مجاورت کافور و صندل که سردند بگذارند به سردى
مىگرایند.
سوزاندن دارو:
برخى از داروها را باید سوزاند تا از تأثیرش کاسته شود و برخى را نیز به
این منظور باید سوزاند تا تأثیرش بیشتر گردد. به طور کلّى هدف از سوزاندن
دارو یکى از حالات پنجگانه زیر است:
۱)از حدّت دارو بکاهیم مانند: زاج
۲) دارو حدّت یابد مانند: آهک
۳) دارویى که مىخواهیم لطیف شود مانند: خرچنگ و شاخ گوزن
۴)براى کوبیدن و خرد شدن آمادگى پیدا کند مانند: ابریشم.
۵)براى اینکه از تباهى گوهرش اثرى نماند مانند: کژدم که آن را براى معالجه سنگ مثانه مىسوزانند.
کوبیدن دارو:
برخى از داروها بعد از کوبیده شدن اثرى
ندارند، مانند: سقمونیا. پس باید با کمال نرمش و آهستگى و تأنّى کوبید و
نباید بر آن فشار زیاد آورد تا بر اثر فشار کوبیدن چنان گرمایى حاصل شود که
نیروى آنها را تباه گرداند. مثلًا دارویى که خلط یا درد را بیرون مىراند،
اگر در کوبیدن آن افراط کنند خاصیتش را از دست مىدهد و تنها مواد آبکى را
دفع مىنماید؛ زیرا آنقدر ریز شده که بسیار زود نفوذ مىکند و به اندامى
مىرسد که مورد نظر نبوده است. صمغها نیز بر اثر کوبیده شدن تأثیر خود را
از دست مىدهند. اگر آنها را در آب حلّ کنند بهتر از آن است که بکوبند.
پختن دارو:
داروهایى هستند که جِرمش متراکم و غلیظ است و تا بسیار نجوشانى اثرى نمىبخشد مانند: ریشه کبر، زراوند، زرنباد و شبیه آنها.
دارویى که در حالت اعتدال است باید به حالت
اعتدال جوشیده شود، چراکه اگر بسیار بجوشد از تأثیر مىافتد. مانند:
داروهاى مدر، استوخودوس.
دارویى که رقیقتر از حالت اعتدال است و
کمترین جوشیدن براى آن کافى است اگر بیشتر از یک غُل بجوشد تأثیر دارویى را
از دست مىدهد مانند: افیتمون.
طب سنتی درقالب شعر
چکیده:استفاده از شعر در بعضی متون علمی از جمله طب سنتی یادگیری را سریع تر و استفاده عموم مردم را از آن بیشتر می کند.به عبارت دیگر، شعر فارسی همچون نثر، توانایی خود را به عنوان زبان علمی در گذشته نشان داده است.در مقاله حاضر 71 اثر که در موضوع طب سنتی به شعر سروده شده اطلاعاتی از منابع گوناگون به ویژه الذریعةذکر شده، معرفی شده اند.
مقدمه
در مهرماه 1371کنگره بین المللی تاریخ پزشکی در اسلام و ایران در دانشگاه تهران برگزار شد. کتابشناسی طب سنتی دانشمندان شیعه طرحی پژوهشی بود که با بررسی دقیق اثر ارزشمند الذریعه الی تصانیف الشیعه و استخراج حدود 850 عنوان متن پزشکی دانشمندان شیعه از آن و ترجمه به فارسی در دانشگاه رازی انجام شد.چند سال بعد تحقیق دیگری با نام بررسی متون طب شیعه در تاریخ پزشکی در دانشگاه رازی توسط نگارنده انجام شد که نتیجه آن یافته هایی جالب و تازه درباره نقش بسیار مهم شیعیان در پایه گذاری و توسعه علم پزشکی در تمدن اسلامی ست. مقاله حاضر که عمدتا از دو تحقیق مذکور برگرفته شده، به معرفی آن دسته از تألیفات طبی پزشکان شیعه می پردازد که به زبان شعری سروده شده است.
متون طب سنتی به زبان شعر
یکی از ویژگی های زبان شعری یادگیری سریع تر و استفاده بیشتر عموم از آن است.طب سنتی، علمی مردمی بود و به همه طبقات از دانشمندان طراز اول تا مردم کوچه و بازار تعلق داشت و به همین دلیل از زبان شعر برای تعلیم آن استفاده می کردند.اشعار کتب مزبور، به طور کلی به قدری ساده هستند که خیلی راحت و سریع می توان آنها را به خاطر سپرد و حفظ کرد و هر خواننده ای بامطالعه آنها فورا یک سری اطلاعات سطحی از بیماری های مختلف پیدا می کند، و هر کس می تواند در یکی از آنها شعری را بیابد که مضمون آن بیش و کم منطبق با حال و احوال خودش باشد.در آخر یک چنین اشعاری چند دستور درمانی نیز داده شده است و خواننده می تواند پس از مطالعه آن به عطّاری سرگذر مراجعه کرده و با داروهای گفته شده در کتاب مراجعه کند.
این کتب برای مردم دوره صفویه درست نظیر کتاب هایی می باشند که امروزه تحت عناوینی نظیر پزشک خانوادهو هر کس می تواند پزشک خود باشدو غیره چاپ و منتشر می شوند.عصر صفویه تحولات مثبت است.با از میان رفتن جوّ اختناق و تعصب شدید علیه شیعیان در این دوران، نه تنها علوم بسیار در ایران-و حتی در هند که تحت تأثیر ایران قرار داشت-رونق و تجدید حیات یافت و از انحصار طبقه ای خاص خارج شد، بلکه دانشمندان شیعه کوشش کردند تا علم خود را در دسترس همه اقشار جامعه و عموم مردم قرار دهند.به همین سبب است که به زبان فارسی و زبان ساده شعر که از مهم ترین ابزار انتقال دانش در میان مردم عادی ایران بود، توجه می شود و علمای بزرگ، همچون علامه مجلسی، کتاب های ارزنده ای درباره دین اسلام و معارف شیعه به زبان فارسی ساده و روان می نویسند و نوشتن کتاب های علمی دیگر به فارسی-همچون متون پزشکی-رواج فراوان می یابد.
دکتربراوندرباره این پزشکان شاعر می گوید:اکثر پزشکان نامدار دوره صفویه افراد فوق العاده تحصیل کرده ای بودند.جای تعجب نیست وقتی می بینیم که اغلب ایشان شاعر نیز بوده اند و اگر بخواهیم تحت عنوان کلی پزشکان شاعر مطلبی بنویسیم باید همه آنها را نام ببریم.
دانشمندان اسلامی برای آسانی در یادگیری و سهولت در حفظ، علوم مختلف را به نظم در آورده اند که معروف ترین آنها الفیه ابن مالک در علم نحو است و بحر رجز را برای این امر برمی گزیدند که روان تر است برای یادگیری و حفظ و نقل؛از این روی است که این منظومه های علمی را ارجوزهمی خواندند.مشهورترین اثر منظوم در علم پزشکی ارجوزهابن سینااست.
تعداد زیادی از پزشکان شیعه همچون بوعلی، شاعر نیز بوده اند و متون طبی بسیاری از آنان به زبان فارسی یا عربی به یادگار مانده است.به طور کلی شیعیان با هر نوع تخصصی در علوم مختلف، به دست داشتن در ادب شهرت داشته اند.به طوری که مرحوم آقابزرگ تهرانی در کتابشناسی ارزشمند خود، الذریعه، در این باره مطلبی آورده است که ترجمه فارسی آن چنین است:
مثل رایج تا قرن چهارم این بودآیا ادیبی غیر شعیی دیده ای؟، و در قرن هفتم ابن خلکان در شرح حال علی بن جهممی گوید:با وجود اهل سنت بودنش، دارای طبع و توان شعر سرودن است و این بدان معنا است که امثال علی بن جهم اندک هستند.
گرچه براون درباره متون پزشکی به زبان شعر می نویسد:
متأسفانه تعداد قابل ملاحظه ای از کتبی که به این صورت تدوین شده بودند از بین رفته است .معجم الادباء الاطباء 1که کتابی در دو جلد و به زبان عربی ست به شرح زندگی و آثار حدود 231 شاعر عرب و ایرانی، که به زبان عربی شعر سروده و پزشک بوده اند و یا تألیف پزشکی آنان به شعر است، پرداخته و آنها را معرفی کرده است.با این وجود شاید تا این زمان، فهرست کامل متون به جای مانده طبی به زبان شعری هنوز گردآوری و منتشر نشده باشد.بدین جهت با بررسی آثار پزشکی شیعیان در حدود 71 اثر به زبان شعر استخراج گردید که فهرست آنها در اینجا ارائه می گردد.هر چند تعداد واقعی این آثار قطعا بیشتر است.
علی رغم چنین زبان علمی پرمایه ای در زمینه پزشکی که قرن ها مورد استفاده فارسی زبانان ایران و هند و برخی کشورهای همجوار بود و پزشکان بسیاری که از شعر فارسی برای بیان مطالب علمی خود بهره برده اند؛ کتاب های پزشکی امروز، وارثین همان زبان و پزشکان، آکنده از واژه های غیرفارسی و بیگانه است که همچون سیلی از غرب سرازیر شده اند.
فهرست آثار پزشکی به زبان شعر:
1.الادویة المفردة.یوسف بن محمد هروی. فارسی، قرن 10.
2.ارجوزه فی الطب.میرزا محمد حسن بن زین العابدین سبزواری.عربی، قرن 13.
3.ارجوزه فی المجرّبات.بوعلی سینا.عربی، قرن 5.
4.ارجوزه فی فضائل الرمان.بحرالعلوم طباطبائی. عربی، قرن 13.
5.امساکی.شهاب الدین بن عبدالکریم.قرن 8.
6.ترویح الارواح.حکیم الدین محمود تبریزی.
7.التعلیقات الطبیّة.سیدمحمد ایلاقی.عربی، قرن 5؟.
8.جامع الفوائد.یوسف بن محمد هروی.فارسی، قرن 10، چاپ هند و چاپ ایران در قرن 13.
9.چوب چینی.مسیح مهتدی؟به فارسی، قرن 11.
10.الرزق الحسن.محمد حسن نائینی.قرن 14.
11.رسالة فی الادویة المفردة العین.میرزا عبدالرزاق همدانی.فارسی، قرن 14.
12.سته ضروریة.یوسف بن محمد هروی.به فارسی، قرن 10، چاپ قرن 14 در هند.
13.الشافیة.شیخ محمد خلیلی.قرن 14.ذ 14.شافیة الامراض.سید محمد علی هبة الدین شهرستانی.عربی، قرن 14.
15.شفاء المرض یا شفاء المرضا یا شفاء الرجال. شهاب الدین بن عبدالکریم.قرن 8.
16.طب الائمة.سید عبدالله بن محمد رضا شبر حسینی حلی.قرن 13.
17.الطب المروی.سید عبدالله بن محمدرضا شبر حسینی حلی.قرن 13.
18.طب منظوم.عادل شیرازی.قرن 13؟
19.طب منظوم.حافظ الصحة حکیم عبدالله یزدی. فارسی، قرن 14؟
20.طب یوسفی.یوسف بن محمد هروی.فارسی، (1)این کتاب به چاپ رسیده است.
قرن 10، چاپ قرن 13 در هند.
21.فرهنگ هندی به فارسی.یوسف بن محمد هروی.فارسی و هندی، قرن 10.
22.فوائد الانسان.درویش دوائی شیرازی.به فارسی، قرن 11.
23.فوائد یوسفیه.یوسف بن محمد هروی. فارسی، قرن 10، چاپ قرن 13 در ایران.
24.قصیدة حفظ الصحة.یوسف بن محمد هروی. فارسی، قرن 10.
25.قصیدة فی اسماء الادویة المفردة.یوسف بن محمد هروی.قرن 10.
26.کتاب الابدال.محمدبن زکریای رازی.عربی، قرن 4.
27.کلیات الطب.شیخ مهذب الدین احمدبن عبدالرضا.قرن 11.
28.کلیات الطب.ملک الاطباء محمد تقی مشهور به آقا بابا شیرازی.فارسی، تألیف و چاپ قرن 13 در ایران.ذ 29.کنز الاشتها.ابواسحق احمد، معروف به بسحاق اطعمه.فارسی، قرن 9، چاپ قرن 13 در ایران و قرن 14 در اسلامبول.
30.مأکول و مشروب.یوسف بن محمد هروی. فارسی، قرن 10.
31.مثنوی حفظ الصحة.عادل شیرازی.ترجمه به فارسی، تحریر قرن 13.
32.مثنوی درّ منظوم در اشرف علوم.شمس الدین محمدبن حسن جرجانی:فارسی، تحریر قرن 10.
33.مثنوی ده باب.میرزا احمد نقیب شیرازی. فارسی، قرن 14.
34.مثنوی شفاء المریض.شهاب الدین بن عبدالکریم.فارسی، قرن 8.
35.مثنوی طب لقمانی.فارسی.
36.مثنوی طب منظوم.کاظم تبریزی.قرن 14؟
37.مثنوی طب منظوم.شهاب الدین کازرونی. فارسی، تحریر قرن 12.
38.مثنوی طب منظوم.مجدالدین طبیب.فارسی.
39.مثنوی طب منظوم.به فارسی، تحریر قرن 11.
40.مثنوی طب منظوم.به فارسی، تحریر قرن 13.
41.مثنوی طب منظوم.شیرازی؟به فارسی، تحریر قرن 13.
42.مثنوی طب نامه.خسروبن معین.به فارسی، تحریر قرن 8.
43.مثنوی طبّیة.ضیائی.تحریر قرن 9.
44.مثنوی عنوان.عبدالکریم حکیم.فارسی، قرن 14 در ایران.
45.مثنوی فی اختلاجات الاعضاء.بدرالدین جاجرمی؟قرن 7.
46.مجموعة الادعبة و الادویة المجربة و مجالس منبریه و غیرها.میرزا عبدالرزاق محدث همدانی. فارسی، قرن 14.
47.مفرح القوام یا المفرح القوامیة.میرزا قوام الدین محمدبن محمد مهدی حسینی سیفی قزوینی.قرن 12.
48.مقالة فی معالجة الاطفال.بوعلی سینا.قرن 5.
49.منظومه باه نامه.حکیم ابوعلی(شیخ ابوعلی حکیم؟).فارسی، قرن 6.
50.منظومه برزونامه.عطائی.فارسی، تحریر قرن 12.
51.منظومه تجربه نامه.ابن سیفی.فارسی، قرن 10.
52.منظومه جواهر المقال.علی بن محمدبن عبدالرحمن.فارسی، قرن 12.
53.منظومه در تشریح یا تشریح خجندی.فارسی، تحریر قرن 9.
54.منظومه زبدة العلاج.احمد استادی مکی طبسی.فارسی، قرن 10.
55.منظومه صدیق.فارسی، قرن 11.
56.منظومه فی التشریح.میرزا عبدالغفار فریب اصفهانی.ذ 57.منظومه فی الطب.شیخ ابوعلی حکیم.فارسی، قرن 6.
58.منظومه فی الطب.بوعلی سینا.ترجمه شعری به فارسی، از عادل شیرازی؟، قرن 13؟
59.منظومه فی الطب.بوعلی سینا.ترجمه شعری به فارسی، از حکیم الدین صوفی.تحریر قرن 12.
60.منظومه فی الطب.سید محمد تقی بن میرمؤمن. عربی، قرن 13.
61.منظومه فی الطب.سید مهدی بن خلیل شهرستانی.قرن 14.
62.منظومه فی الطب.یوسف بن محمد هروی. قرن 10.
63.منظومه فی معرفة الجنین و تکوین الانسان. تحریر قرن 9.
64.منظومه کفایة المرتاض فی علم الابوال و الانباض.
65.منظومه متمم.تحریر قرن 11.
66.منظومه نظام صحت.علی بن محمد بناپناهی. عربی، قرن 9.
67.منفعت و مضرت مأکولات.فارسی، تحریر قرن 10.
68.النبضیة.یوسف بن محمد هروی.فارسی، قرن 10.
69.نصائح طبّیة.بوعلی سینا؟عربی، قرن 5.
70.الوبائیة.شاطر رجب خراسانی.فارسی، تألیف و چاپ قرن 14.
71.یوسفیة.یوسف بن محمدبن هروی.فارسی، قرن 10.
چگونگی آغاز و شروع این متون:
آثار پزشکی سنتی بیشتر با نام خداوند و ذکر صفات او شروع می گردد و آن دسته از متون که به زبان شعر است نیز، نام، توصیف و تمجید خداوند را قبل از شروع مطالب به صورت نثر و یا شعر دربردارند.برای نمونه در اینجا به مواردی از ابیات آغازین این آثار-که با ذکر شماره ردیف آنها در فهرست یاد شده مشخص شده اند-اشاره می کنیم:
(2):
الحمد للّه الطیب الشافی
الواهب الصحّة و المعافی
(3):
ابدا بسم الله فی نظم حسن
اذکر ماجرّبت فی طول الزمن ما هو بالطبع و بالخواص
لکلّ عام و لکلّ خاص فی شولة العقرب نجم توأم
برأی عین من رآه یعلم
(4):
یا طالبا فضائل الرمان
اتل لذاک سورة الرحمان تجد بها الرحمان فیها فضله
اجمله طورا و طورا فصله
(21):
نام هر چیزی به هندی بشنو از من ای پسر
خاصه کز هر دوایی نفع برد ای دگر
(23):
غرض از طب دو چیز آمده است
بشنو از یوسفی به سمع رضا تا که اخیار از آن شوند مفید
نام این شدفواید الاخیار
(24):
ای که داری تندرستی از در حکمت درا
تا به علت های گوناگون نگردی مبتلا
(29):
هر چه از خوان شریعت در کلامم پخته نیست
زان پشیمان گشته ام استغفر الله العظیم
(30):
زبان را چو در اول این کلام
زحمد و تحیّت رساندی به کام بدان ای خردمند روشن ضمیر
که گوید چنین یوسفی حقیر
(31):
توق اذا ما استطعت ادخال مطعم
علی مطعم من قبل فعل الهواضم تا طعامی نگذرد از معده بر بالای آن
گر نبات سوده می نوشی بود عین زیان
(33):
بعد حمدالله گوید شمس جرجانی ضعیف
در بیابان طب کتابی، درّ منظوم لطیف
(35):
هر کجا بین سوخته باشد هنود
خاک آنجا گر بیاری شب و سود
(37):
شکر و حمد، مهیمن جبّار
پس ثنای محمد مختار
(38):
آن نخستین طبیب کز آغاز
برگشود از لسان حکمت راز
(39):
بدان ای خردمند نیکو سیر
که ملحوظ خیری و ترسان ز شر
(40):
اول از ترکیب جسم آدمی گویم سخن
یک به یک سازم بیان احوال از من گوش کن
(41):
به نام خداوند پروردگار
کریم خطا بخش آمرزگار
(44):
به نام خداوند رب مجید
که هر مشکلی راست نامش کلید
(50):
به نام خداوند پروردگار
کریم خطا بخش آموزگار
(51):
هست در توحید ربّ العالمین...
حمد وافر قادر قیّوم را
کرد موجود از عدم، معدوم را
(53):
مرکب روح است خون، مایه لون بشر
گشته قوّت را مساعد شاد می دارد جگر
(54):
ای اسم تو مظهر جمیع اسما
دیباچه ایجاد بدیع اشیا
(58):
جمیع الطّب فی البیتین جمع
و حسن القول فی قصر الکلام به یاد دار(عادل)برای صحت تن...
(59):
حمد بی حد هست مخصوص خدای مهربان
مالک روز جزا داننده غیب و نهان
(60):
الحمد لله رب العالمین بما
افاض فیض الهدای فی العلم منسجما
(66):
احمد لله خالق الارواح
مظلم اللیل فالق الاصباح
(69):
اول یوم نزل الشمس الحمل
تشرب ماء فاترا علی عجل
بابررسی متون پزشکی شعری و اطلاعات به دست آمده درباره آنها، نکات مختلفی استخراج شد که به طور خلاصه در دو جدول زیر ارائه می گردد:
جدول 1.زبان و قرن تألیف متون پزشکی شعری
جدول 2.متون طبی شعری چاپ شده در کشورهای مختلف
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
تحلیل کلی و توضیحات:
1.چون متونی که تاریخ دقیق تألیف آنها مشخص نیست بیشتر در قرن های 11، 12 و 13 تحریر شده اند، می توان نتیجه گرفت که عمدتا در همین سه قرن تألیف یافته اند.
2.منابع طب سنتی به زبان شعر در قرن چهارم و پنجم عموما به عربی ست، اما از قرن ششم زبان فارسی جایگزین آن می گردد، و این روند(البته با چند استثناء) در قرن های بعد نیز ادامه می یابد.
3.از مجموع 71 عنوان معرفی شده در جدول 1، 41 اثر به فارسی و فقط 9 اثر به عربی ست، 21 عنوان از نظر زبان نامشخص است و احتمالا بیشتر آنها به زبان فارسی باشند.
4.همان طور که دیده می شود بالاترین تعداد، مربوط به قرن 10 و سپس 13 و 14 است.بنابراین احتمالا 5 عنوانی که زمان تألیف آن نامشخص است، مربوط به 3 قرن مذکور هستند.
5.جدول 2 نشان می دهد که متون چاپ شده در هند فقط یک عنوان کمتر از منابع چاپ شده در ایران است.در ردیف 21 فهرست، فرهنگی به دو زبان فارسی و هندی ازیوسف بن محمد هرویمعرفی شده است.از طرف دیگر از همین مؤلف در فهرست مذکور جمعا 12 عنوان ذکر شده، که از آن میان 3 عنوان در هند به چاپ رسیده است.این قرائن نشان می دهد که احتمالا یوسف بن محمد هروی ساکن هند بوده و دست کم 12 عنوان از 71 عنوان معرفی شده در فهرست، در هندوستان سروده شده است.این نکته به تنهایی می تواند نشان دهنده نفوذ زبان فارسی در هند باشد.
6.پرشکان بسیار معروف و نامدار ایرانی نیز بعضی آثار طبی خود را به شعر سروده اند، چنانکه از بوعلی سینا 3 عنوان(ردیف های 3، 48 و 69)، و از رازی 1عنوان(ردیف 26)، در فهرست مذکور به چشم می خورد که البته به زبان عربی ست.
7.موضوعات کلی این متون به ترتیب زیر هستند:
-داروها: 8 عنوان
-بهداشت:4 عنوان
-طب معصومین(ع)و روائی:2 عنوان
-تشریح:2 عنوان
-آمیزشی:1 عنوان
-اصطلاحات پزشکی:1 عنوان
-اوصاف پزشکان:1 عنوان
-توصیف وبای عمومی:1 عنوان
-پزشکی به طور کلی:51 عنوان
(جمع کل:71 عنوان)
8.در برخی آثار، مؤلف به نام خود با شعر اشاره می کند، مثل:
(23):
غرض از طب دو چیز آمده است
بشنو از یوسفی به سمع رضا
(30):
بدان از خردمند روشن ضمیر
که گوید چنین یوسفی حقیر
(32):
بعد حمد الله گوید شمس جرجانی ضعیف
در بیابان طب کتابی درّ منظوم لطیف
(34):
گنه کار و مأخوذ بنده شهاب
که اندر ازل هست عاصی خطاب دلم گفت که ای نور عبدالکریم
که هیچ است دنیا و فرزند و سیم
9.یکی از ویژگی های دانشمندان مسلمان در گذشته تواضع و فرتنی آنهاست.برای نمونه می بینیم که آنها در این آثار از خود به صورت:فقیر، حقیر، ضعیف، گنه کار و عاصی یاد کرده اند:
(9)در آخر این اثر آمده است:رساله به دست فقیر، مسیح مهتدی، به پایان رسیده
(30)
...که گوید چنین یوسفی حقیر
(32)
بعد حمد الله گوید شمس جرجانی ضعیف...
(34)
گنه کار و مأخوذ بنده شهاب
که اندر ازل هست عاصی خطاب
10.در متن دسته ای دیگر از این متون به نام و عنوان آن نیز اشاره شده است:
(14):
سمّیتها شافیة الامراض
وافیة الابحاث بالاعراض
(23):
تا که اخیار از آن شوند مفید
نام این شد فواید الاخیار
(32):
بعد حمدالله گوید شمس جرجانی ضعیف
در بیابان طب کتابی درّ منظوم لطیف
(34):
اساسش نهادم صد و شصت باب
شفاء المریض کردم این را خطاب
(51):
چون شدم فارغ من از اتمام او
تجربه نامه نهادم نام او
(71):
فوائد شدش نام گوهر زدست
زدریای حکمت در بی بها
11.اشار ه به تاریخ تألیف:
(8):
به روز هجده ماه مبارک رمضان
به سال نهصد و هفده زهجرت نبوی
(34):
زهجرت زیادت نود سال بود
دهم روز از ماه شوال بود
(51):
چهار و نهصد بود از هجرت رقم
که آمد این نسخه زغیبم در قلم
12.بعضی از متون فارسی با شعر عربی آغاز شده که نشان دهنده تسلط عموم این پزشکان به زبان عربی ست که هم زبان دینی بوده است و هم زبان علمی روز:
(31):
توقّ اذا ما استطعت ادخال مطعم
علی مطعم من قبل فعل الهواضم تا طعامی نگذرد از معده بر بالای آن
گر نبات سوده مینوشی بود عین زیان
(58):
جمیع الطب فی البیتین جمع
و حسن القول فی قصر الکلام
13.جالب آنکه یکی از متون یاد شده فرهنگ اصطلاحات پزشکی هندی به فارسی ست که ظاهرا برای سهولت در به خاطر سپردن به زبان شعر گفته شده است(21)، و در دیگری اوصاف پزشکان آمده است (33)، و بالاخره در رساله ای توصیف یک وبای عمومی در ایران به چشم می خورد(70).
14.سرانجام این نکته قابل توجه است، که طبق رسم زمان، بخشی از این تألیفات به نام یا برای سلاطین تعداد زیادی از پزشکان شیعه همچون بوعلی، شاعر نیز بوده اند و متون طبی بسیاری از آنان به زبان فارسی یا عربی به یادگار مانده است.
و حکمرایان ایرانی، هندی، عثمانی و غیر آنها سروده شده است از جمله:
(22)به نام جلال الدین محمد اکبر پادشاه بانی اکبر آباد هند،
(24):جهت ظهیر الدین بابر غازی مغولی هندی،
(49):در پاسخ به سلطان سنجر از حکیم بوعلی درباره ضعف قوای جنسی،
(54):به نام سلطان خان عثمانی.
منابع:
1.آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن.الذریعه الی تصانیف الشیعه. بیروت:دارالاضواء، 1403 ق 1361.
2.همو.الذریعه الی تصانیف الشیعه.به کوشش احمد حسینی. مشهد:آستان قدس رضوی، 1405 ق 1363.
3.الگود، سیریل.طب در دوره صفویه.ترجمه محسن جاویدان. تهران:دانشگاه تهران، 1357.
4.خلیلی، محمد.معجم ادباء الاطباء.نجف:مطبعة الغری، 1365.
5.مشار، خانبابا.فهرست کتاب های چاپی فارسی.تهران: [بی نا]، 1350.
6.منتصب مجابی، حسن.بررسی متون طب شیعه در تاریخ پزشکی.کرمانشاه:دانشگاه رازی، 1376.[چاپ نشده ].
7.همو.کتابشناسی طب سنتی دانشمندان شیعه.کرمانشاه: دانشگاه رازی، 1371.[چاپ نشده ].ذ 8.میسری، حکیم.دانشنامه در علم پزشکی.تهران:دانشگاه تهران، 1373
سوزش کلیه و ادرار در روزه داری
«اگر فردی در زمان روزه داری طولانی دچار سوزش کلیه ها شود، و ضمناً آزمایش ادرار وی دالّ بر عفونت کلیه نباشد، آیا مجاز به ادامۀ روزه داری همراه با تحمل سوزش کلیه است یا باید روزه را ترک کند؟ عارضۀ دیگر همین فرد سرگیجه است».
پاسخ :
سوزش کلیه یا سوزش مجرای ادرار در شرایط تشنگی و گرسنگی طولانی از جمله در روزه داری های تابستان، الزاماً ناشی از عفونت ادرار یا سنگ ادراری نیست، بلکه به حسب آموزه های مکتوب حکما و تجربۀ مکرّر خودم با بیماران، می تواند به سبب سوءمزاج گرم ساده یا مادّی در کلیه و مجاری ادرار و مثانه روی دهد.
در این حال هم تکرّر ادرار و هم سوزش و هم تغییر رنگ ادرار به زرد پررنگ یا نارنجی یا گاهی سرخ روی می دهد، بدون آنکه الزاماً در آزمایش ادرار یا کشت ادرار شواهدی از عفونت ادراری یا سنگ ادراری دیده شود. سبب چنین وضعیتی در طب جدید ناشناخته است و به طور علامتی با داروهایی مانند فنازوپیریدین، به تسکین سوزش ادرار پرداخته می شود بدون آنکه سبب اصلی آن شناسایی و درمان گردد.
برخی بیماران یا پزشکان با مشاهدۀ علایم بالینی ممکن است به نتیجۀ آزمایش شک کنند و به خوددرمانی یا تجویز آنتی بیوتیک بپردازند که البته هیچ سودی نخواهد داشت...
این امر یعنیسوءمزاج گرم کلیه و سایر بخشهای دستگاه ادرار، قطعاً با تشنگی و گرسنگی تشدید می شود و به آسیب حتمی دستگاه ادراری و سایر اعضای بدن بیمار منجر می شود. نشانه های احتمالی اولیه همراه با این حالت، سرگیجه، حالت تهوع، تلخی دهان و سردرد می باشد.
برای درمان این سوءمزاج الزاماً باید نوشیدنی ها و خوراکی های تری بخش و سردی آور مصرف شود. بدین منظور نوشیدن شربت سکنجبین رقیق شده با آب هندوانهبسیار سودمند است. نوشیدن شیرۀ تخم خربزه، یا خوردن کاهوی خردشده در سکنجبین نعناعی، یا خوردن خیار تازۀ کوچک گُل به سر رنده شده در شربت سکنجبین نعناعی بسیار موثر است. توصیه های گفته شده را باید در طول روز 4 تا 5 بار با حفظ یکی دو ساعت فاصله از غذا، تکرار کرد و تا یک روز پس از رفع علایم ادامه داد. در طول درمان پرهیز از هر نوشیدنی و خوراکی گرمی بخش ضروری است.
با توجه به گفته های بالا، حکم روزه داری برای فرد مبتلا به این سوءمزاج آشکار است.
دکتر مجید انوشیروانی
متخصص طب سنتی ایران
سوء مزاج
قصد داریم به بحث مزاج و سوء مزاج به صورت کلی و با رویکرد به اعضای مختلف بپردازیم. یادداشت پیش رو، به عنوان مقدمه این یادداشتها، به کلیاتی درباره مزاج و سوء مزاج پرداخته است. امید که مورد استفاده مخاطبین گرامی قرار گیرد.
مزاج:
غذا در بدن انسان در اولین مرحله تبدیل به 4 خلط می گردد که جسمی است تر و روان. بدن انسان توسط این 4 خلط تغذیه می گردد که به آنها اَخلاط اَربعه گفته می شود. این 4 خلط به ترتیب از سبکی به سنگین بدین شرح اند:
صفرا، دَم، بلغم و سودا.دوتای این ها گرم و دوتای دیگر سرد هستند. صفرا گرم و خشک، دَم گرم و تر، بلغم سرد و تر و سوداسرد و خشک است. از فعل و انفعال این ها، کیفیتی متوسّط بین حرارت(گرمی) و برودت(سردی)، رطوبت(تری) و یبوست(خشکی) ایجاد می شود که به آن مزاج می گویند. این نسبت ها در افراد مختلف، متفاوت است و بطور کلّی از 9 حالت خارج نیست:معتدل(معتدل در همه چهار کیفیت)، گرم(یعنی در تری و خشکی معتدل است و گرمی بر سردی غلبه دارد)، سرد(یعنی در تری و خشکی معتدل است و سردی بر گرمی غلبه دارد)، تر(یعنی در گرمی و سردی معتدل است و تری بر خشکی غلبه دارد)، خشک(یعنی در گرمی و سردی معتدل است و خشکی بر تری غلبه دارد)، گرم و خشک(گرمی بر سردی و خشکی بر تری غلبه دارد، اصطلاحاً صفراوی)، گرم و تر(گرمی بر سردی و تری بر خشکی غلبه دارد، اصطلاحاً دموی)، سرد و تر(سردی بر گرمی و تری بر خشکی غلبه دارد، اصطلاحاً بلغمی) و سرد و خشک(سردی بر گرمی و خشکی بر تری غلبه دارد، اصطلاحاً سوداوی). البته با دید جزئی باید گفت که تعداد مزاجها به تعداد انسانهاست.
انسان تحت تأثیر مزاج پدر و مادر خود و تأثیرات محیطی در دوران رحمی، با یک مزاج ذاتی یا سرشتی یا ژنتیکی یا جبلّی به دنیا می آید که همواره در طول عمر خود به سمت آن گرایش دارد. این مزاج جبلّی تغییرناپذیر است و برآیند میزان أخلاط أربعه در بدن است. از بدو تولّد، انسان تحت تأثیر شرایط محیطی مختلف(از جمله دوران های زندگی، تغذیه، محل زیست، شغل، بیماری ها و....) مزاج های مختلفی پیدا می کند که اگر خیلی از اعتدال دور شود، به بیماری دچار می شود و همواره حفظ اعتدال است که موجب سالم ماندن و نیل به سعادت است.
مزاج دوران های زندگی:
- از بدو تولّد تا حدود 15 سالگی:غلبه دم؛ حرارت و رطوبت مورد نیاز برای رشد وجود دارد.
- از 15 تا 35 سالگی: غلبه صفرا؛ حرارت به اوج خود می رسد و رطوبت کاهش می یابد.
- از 35 تا 60 سالگی:غلبه سودا؛ حرارت و رطوبت هر دو کاهش یافته و عقل کمال می یابد.
-از سن 60 سالگی به بعد:غلبه بلغم؛ سردی و رطوبت خارجی بر بدن غلبه می کند و هرچه بیشتر سردی غالب شود، از حیات دورتر می شود.
برای مثال کسی که ذاتاً صفراوی است، در سنّ جوانی و فصل تابستان و در شهری که هوای گرم و خشک دارد، اگر غذای خشکی(مثل آجیل و ادویه فراوان) هم بخورد، حتماً اذیّت خواهد شد و دچار سردرد صفراوی، جوش ها، خارش پوست، سوزش ادرار، کهیر، عصبانیّت آنی، بی خوابی، عدم تمرکز حواس و.... می شود. ولی در سنین بالاتر که سردی غلبه دارد، راحت تر خواهد بود.
از آن طرف کسی که ذاتاً بلغمی است، در سنین جوانی که گرما افزایش می یابد، تازه به اعتدال می رسد. امّا با افزایش سن و غلبه سردی و درصورت مراقبت نکردن از خود به بیماری های سردی مثل درد مفاصل، کاهش حافظه، نفخ و ترش کردن، سستی عضلات، ورم و پف صورت، اضافه وزن و.... مبتلا خواهد شد.
پس هرکسی باید مزاج خود را بشناسد و بر طبق آن، تدابیر حفظ سلامتی ویژه خود را اتّخاذ کند.
سوء مزاج:
خارج شدن از حالت تعادل مزاجی بدن را سوء مزاج می گویند که می تواند در یک اندام یا بیشتر اتفاق بیافتد. البته خود سوء مزاج به دو حالت کلّی ساده و مادّی تقسیم می شود. در نوع ساده فقط یک کیفیت تغییر می کند؛ مثلاً گرمای معده مقداری بیش از حد تعادل می رود که با مصرف اندکی مبرّدات (سردکننده ها) به حالت طبیعی بازمی گردد. امّا در سوء مزاج مادّی، یک یا چند تا از اخلاط اربعه (صفرا، دم، بلغم و سودا) در اندامی یا اندام هایی دچار تغییر از لحاظ کمیّت یا کیفیت می شوند. بنابراین درمان آن نیز دشوارتر بوده و نیاز به اصلاح آن خلط و خروج از بدن هست.
ادویه در طب سنتی
داروهای مکتب طب سنتی ایران شامل منابع گیاهی، حیوانی و معدنی می باشد و هر کدام از اینها به عنوان یک مفرده مطرح می گردند. برای اینکه با عملکرد این سه دسته دارویی آشنا شویم باید بدانیم که هر کدام چگونه اثر می کنند. در این مکتب متعالی داروها از دو منظر مورد ارزیابی قرار می گیرند:
1- درجات قوای ادویه 2- مراتب قوای ادویه
در این مختصر مراتب قوتهای ادویه که شامل سه مرتبه است مورد بررسی قرار میگیرد.
قوت عبارت از مبدأ و سرآغاز کارهاست و این همان چیزی است که موجب بروز و ظهور افعال در جایگاه مناسب خود میگردد.
از آنجائیکه میدانید در طب سنتی چهار کیفیت گرمی، سردی، خشکی و تری داریم که دو تای اول کیفیت فاعله (اثرگذار) و دو تای بعدی کیفیت منفعله (تاثیر پذیر) میباشند.
هر کدام از این کیفیات عملکرد جداگانهای در بدن دارند که برای روشنتر شدن موضوع برای هر کدام مثالهایی ذکر میکنیم.
افعال منسوب بهحرارت (گرمی)
1.مسخن (گرم کننده)
2.ملطف ( لطیف کننده)
3.مفتح (بازکننده سدهها)
4.جالی (پاک کننده)
افعال منسوب بهبرودت (سردی)
1.مبرد (سرد کننده)
2.مقوی ( قوت بخشنده)
3.مفجج (خام کننده)
افعال منسوب بهرطوبت (تری)
1.مرطب (مرطوب کننده)
2.منفخ (بادآور)
3.مملس (نرم کننده)
افعال منسوب به یبوست (خشکی)
1.مجفف (خشک کننده)
2.عاصر (فشارنده)
3.مسدد (ایجاد سده و انسداد)
4.مغری (چسبناک)
مرتبه اول
در این مرتبه داروها و کلیه موادی که وارد بدن میشوند بر طبق همان کیفیات اولیه ای که مزاج دارو را تشکیل می دهند، عمل می کنند. به عنوان نمونه مثلاً ذکر می کنیم فلان دارو گرم است در نتیجه فعلی که در بدن انجام می دهد همان افعال منسوب به حرارت (گرمی) می باشد و غیر از کیفیت اولیه خود عمل نمی کند، پس اثر داروی گرم در بدن تسخین، تلطیف و .... است. همچنین داروی سرد مبرد، مفجج و...است و همین طور عملکرد کیفیات منفعله در بدن به همان ترتیبی است که در بالا ذکر گردید.
مرتبه دوم
در طب سنتی مفرداتی وجود دارند که مرکب القوی می باشند، یعنی چندین کیفیت متفاوت در زمان واحد در یک مفرده موجود است که آثار مختلفی در بدن به جای می گذارند. در نتیجه در این مرتبه نیز کیفیاتی که در مرتبه اول نقش داشته اند، مؤثر می باشند اما به گونه ای دیگر که با ذکر مثالی این مفهوم روشن تر می شود.
مثال: گیاه شاهتره یکی از گیاهان مرکب القوی است، هنگامی که افعال آن را به دقت مورد بررسی قرار می دهیم می بینیم که هم مفتح سده های کبد و طحال است و هم مقوی کبد و با توجه به افعالی که برای هر کیفیت بیان کردیم واضح است که مفتح از افعال گرمی و مقوی از افعال سردی می باشد و به دلیل اینکه این دو کیفیت متناقض با عملکرد مختص به خود با هم در این گیاه جمع شدهاند موجب شده که جزء دسته مرکب القوی قرار گیرد.
مرکب القوی به دو دسته تقسیم میشود:
1.طبیعی:هنگامی که مواد و کیفیات اربعه به اذن خالق باری تعالی در کنار هم قرار می گیرند تا مفرده ای پدید آید، به گونهای ترکیب می شوند که افعال و خواص متفاوت از آنها مشاهده می شود.
2.صناعی: هنگامی پدید می آید که انسان جهت برآورده ساختن بخشی از نیازهای روزمره خود مفرده ها را در کنار هم قرار میدهد تا مرکبهای ایجاد شود.
مرتبه سوم
قبل از آنکه به این مرتبه بپردازیم مثالی بیان میکنیم تا مطلب واضح تر گردد. هر جسم شامل سه جزء ماده، کیفیت و صورت نوعیه است؛ حال به عنوان مثال فرض کنید شمشیری آهنی داریم که اگر بخواهیم سه جزء آنرا تفکیک کنیم عبارت است از:
1.ماده: آهن
2.کیفیت:سنگینی
3.صورت نوعیه: شمشیر بودن
کیفیت در طب همان کیفیات اربعه ذکر شده در فوق است.
صورت نوعیه:چینش اجزای جسم به صورت خاص که همان وجه تمایز اشیاء اطراف ما میباشد.
در مرتبه سوم افعال و خواص مواد به واسطه صورت نوعیه آنها و با کیفیاتی غیر از کیفیات اربعه انجام میگیرد که ذوالخاصیه بخشی از آن است.
ذوالخاصیة:افعال و آثار ثانوی را می نامند که ورای کیفیات اربعه - حرارت، برودت، یبوست و رطوبت – از مواد ظاهر می شود.
به عنوان مثال آهنربا، آهن را با کیفیاتی غیر از کیفیات اربعه بلکه با خاصیت مغناطیسی خود جذب می کند و حتی عشق ورزی و نفرت انسانها نسبت به هم ناشی از همین خاصیت است. بر طبق این خصوصیات ذکر شده اسطوخودوس اختصاص به دماغ پیدا می کند زیرا با صورت نوعیه خود اخلاط دماغی را تلطیف کرده و دفع می نماید به همین دلیل به جاروی دماغ معروف گردیده است.
به طور خلاصه مواد در مرتبه اول در راستای کیفیات اربعه و اولیه خود عمل می کنند، در مرتبه دوم چند کیفیت با هم ترکیب شده و آثار متفاوتی از آنها در زمان واحد مشاهده می شود که مرکب القوی را ایجاد می کنند و در مرتبه سوم افعال به واسطه صورت نوعیه انجام می شود که ذوالخاصیة در این مرتبه جای دارد.
محقق:دکتر مرضیه قرائتی
خواب از دیدگاه طب اسلامی و سنتی
خوابیدن به عنوان یکی از نیازهای ضروری انسان به حساب می آید، چنان که قرآن کریم می فرماید: "و جعلنا نومکم سباتا"
خواب نقش مهمی در سلامت انسان دارد و به همین دلیل، پزشکان روان شناس تلاش می کنند که خواب بیماران خود را به صورت عادی تنظیم کنند چرا که بدون آن، تعادل روانی آنان ممکن نیست، افرادی که به صورت طبیعی نمی خوابند افرادی پژمرده، عصبانی، افسرده، غمگین و ناراحتند و به عکس کسانی که از خواب معتدلی بهره مندند به هنگامی که بیدار می شوند نشاط و توان فوق العاده ای در خود احساس می کنند.
علت خواب وجود رطوبت معتدلدر مغز است که باعث بیحرکتی میشود. البته این بیحرکتی شامل ریه، قلب و سیستم گوارشی نمیشود. در خواب، حرارت غریزی به سمت باطن بدن میرود و در نتیجه ظاهر بدن سرد و باطن آن گرم میشود.خواب معتدل تمامی اعمال طبیعی شامل هضم، متابولیسم و دفع سموم را بهبودمیبخشد و موجب تجدید قوای اعضاء مختلف بدن از جمله مغز میشود.

ویژگیهای خواب خوب:
2.بهترین وقت خواب، زمانی است که هضم معدی انجام شده و غذا از معده عبور کرده باشد. معمولا پس از هضم معدی که حدود 3 ساعت طول میکشد، احساس سبکی در معده خود میکنیم. البته مدتزمان هضم معدی به عواملی چون نوع غذا، مزاج شخص و مزاج معده و سن بستگی دارد.
3.خواب باید عمیق باشد به طوری که فرد به آسانی بیدار نگردد.
4.مقدار خواب باید معتدل باشد. خواب معتدل بین 6 تا 10 ساعت است که البته با توجه به سن، مزاج و عوامل دیگر میزان آن متغیر است.
5.خواب باید متصل و پشت سر هم و بدون انقطاع باشد.
6.بهترین زمان خواب، هنگام تاریکی شب است و خواب روز نمیتواند جایگزین خواب شب شود. در فاصله چند ساعت مانده به نیمه شب، سطح کورتیزول خون کاهش پیدا میکند و در صورتی که در این زمان بخوابیم، صبح با هوشیاری بیشتر از خواب بیدار میشویم.خواب حالتی است که بر جانداران عارض شود و بر اثر آن از احساسات و حرکات غیر ضروری و غیر ارادی باز مانند ، ولی حواس باطنی به عقیدۀ عرفا از کار نمی افتد . در این حالت نفس به عالم خود متوجه می شود زیرا نفس به عالم ملکوت اتصال معنوی دارد و مانع او از توجه بدان عالم و اشتغال وی به تدبیر بدن و مدرکات حسی است و در خواب این تعلق گسسته میشود.
توصیه های طبی برای بهتر خوابیدن:
1. بهترین وقت خوابیدن هنگامی است که هضم معدی انجام گرفته و غذا از فم معده عبور کرده باشد و خواب قبل از این زمان، موجب تمدد و نفخ و رویاهای ترسناک میشود.
2. بهترین ساعت خواب حدوداً از ساعت 10:30 شب تا 3:30 بامداد می باشد و بیدار ماندن در شب بسیار بد و سحرخیزی ممدوح و شایسته است بنابراین بهترین وقت برای قیام شب و به اصطلاح فقهی شب زنده داری با آنچه طب سنتی در مورد زمان خواب توصیه کرده است منطبق می باشد. وقتی سحر می شود و به صبح نزدیک می شویم، خواب در آن اوقات خاصیت دم زا دارد و تولید دم می کند لذا بیدار بودن در آن اوقات مورد تاکید است و فظیلت نماز شب نیز، نزدیک صبح بیشتر است. بنابراین بهترین زمان خواب بعد از پاسی از شب شروع می شود تا فجر اول، که این زمان را باید استراحت کنید و بخوابید و بعد از آن را می توانید بیدار باشید.
3. خوابيدن در حال گرسنگي باعث ضعف حرارت غریزی و لاغری بدن میشود. به همین دلیل، خواب بامداد نیز که دیگر غذای شب هضم یافته و معده خالی شده است مناسب نمیباشد.
4. خوابیدن در زمان بین الطلوعین ، هنگام اذان ظهر و هنگام غروب آفتاب مذموم بوده و نهی شده است.
5. خوابيدن در روز، خصوصاً در زمستان، باعث ایجاد بیماریهای رطوبتی و نزله میگردد. تباهی رنگ چهره، سستی بدن، احساس کسالت و کاهش اشتها از دیگر عوارض خواب روزانه هستند.
6. خواب کوتاه قبل از اذان ظهر، قیلوله نام دارد و خوب است . خواب عصر بلغم زاست و خوب نیست افراد را خسته تر می کند. افراد صفراوی فقط مجاز هستند قدری بعد از ناهار خوردن با فاصله بخوابند و با شکم خالی نخوابند تا رطوبت به بدنشان برگردد.
7. بیشترین ضرر خواب روز متوجه سرد مزاجان است.
8. خواب روز نمیتواند جایگزین خواب شب باشد و افرادی که به خواب روز عادت دارند باید به تدریج تغییر عادت دهند.
9. خوابیدن در آفتاب به علت تحریک اخلاط و صفرا سبب سنگینیِ دِماغ و سردرد میشود.
10. بیداری بیش از حد موجب از بین رفتن رطوبات اصلی بدن، اختلال هضم، خشکی مغز و احتراق اخلاط میشود.
11. خواب معتدل شش ساعت است و نباید از ده ساعت بیشتر باشد.
12. محل خواب هر شخص باید بر حسب مزاج هر شخص، از نظر حرارت و برودت در دمای مناسبی باشد.
13. لباس خواب هر شخص باید متناسب با مزاج شخص و فصل باشد.
14. خوابیدن در محل خیلی سفت موجب آسیب به عصب میشود.
15. خواب بر زمین سرد و نمناک میتواند زمینه ساز برخی بیماریها مثل استرخاء و درد پشت گردد.
16. مکان خواب باید در تاریکی مطلق باشد لذا استفاده از چراغ خواب در حالت طبیعی به هیچ وجه توصیه نمی شود.
17. در تابستان در زیر آسمان و فضای باز بخوابید و آسمان را نگاه کنید.
*قرآن مجید دقیق ترین تفسیر را براى مسئله خواب بیان کرده است.مىگوید:
خواب یک نوع “قبض روح” و جدایى روح از جسم است، اما نه جدایى کامل به این ترتیب هنگامى که به فرمان خدا پرتو روح از بدن برچیده مىشود و جز شعاع کم رنگى از آن بر این جسم نمىتابد، دستگاه درک و شعور از کار مىافتد، و انسان از حس و حرکت باز مىماند، هر چند قسمتى از فعالیت هایى که براى ادامه حیات او ضرورت دارد؛ مانند ضربان قلب و گردش خون و فعالیت دستگاه تنفس و تغذیه ادامه مىیابد.
پس در خواب تعطیل شدن قسمتی از فعالیت های مغزی انسان، اتفاق می افتد نه تعطیل شدن کل فعالیت های انسان، و لذا در روایات از خواب به برادر مرگ تعبیر شده است.
در حدیثی وجود مقدس امام علی (علیه السلام)می فرماید: خواب مایه آسودن از درد و رنج و هم سنخ مرگ است.
توصیه هایی برای کم خوابی و بدخوابی:1- توصیه می شود افرادی که خواب خوبی ندارند و مشکل بی خوابی دارند:
- قبل از خواب دم کرده گل گل گاوزبان و سنبل الطیب میل نمایند.
- قبل از خواب در جای شلوغ حضور داشته باشند و یک دفعه از آن مکان شلوغ خارج شوند و در مکانی تاریک و ساکت استراحت کنند.
- شنیدن صدای آب، صدای باد در برگ درختان یا صدای موسیقی سنتی بسته نگار نیز به آنها کمک می کند.
- برای داشتن خواب آرام، نوشیدن دم کرده بهار نارنج بعد از خنک شدن، یک دو ساعت قبل از خواب نیز نافع است. همچنین قرار دادن دستمال معطر با گلاب در کنار بینی توصیه شده است.
2- خواب زیاد ناشی از افزایش رطوبت مغز است و می تواند به علت افزایش بلغم یا افزایش خون حادث گردد. اگر این خواب در فصل بهار افزایش می یابد و در طول روز خمیازه می کشید و بدن را کش و قوس می دهید، این مشکل ناشی از افزایش خون است که با حجامت برطرف می شود.
اما اگر گرم مزاج نیستید و در خواب آب دهانتان جاری می شود و سردی ها باعث اذیت شما می شوند باید سردیهایی مثل ماست و دوغ و کاهو را ترک کنید و از ادویه جات مثل دارچین و زنجبیل استفاده کنید. هر روز 1-2 ساعت کندر بجوید (توجه کنید جویدن کندر در این مورد موثر است نه بلعیدن آن)
*در کتاب من لایحضره الفقیه از امام کاظم (ع) روایت شده است که خدای متعال، بنده ای را که زیاد اهل خواب است را دشمن می دارد.
در روایات اسلامی زمان های مختلفی مثل زمان خواب قیلوله (یک ساعت قبل از اذان ظهر) و خواب اول شب به عنوان بهترین زمان های خواب معرفی شده و زمان های دیگری مثل بین الطلوعین، آخر شب (سحرگاه) و آخرین ساعات روز به عنوان بدترین زمان های خواب در شبانه روز معرفی شده اند.
شيوه خوابيدن:• طبق نظر حکما خوابیدن نیکو خوابیدن به پهلوی راست رو به قبله است یعنی به گونه ای بخوابید که پهلوی راست و صورت رو به قبله باشد لذا منظور از روبه قبله خوابیدن این است که سر رو به مغرب و پا رو به مشرق قرار گرفته و صورت رو به قبله باشد.
• شکل صحیح خوابیدن، حالت جنینی می باشد.
• خوابیدن رو به قبله باعث می گردد تا آهن در مغز نشست نکند و جلوی سکته مغزی را می گیرد.
• هنگام خوابیدن باید روی شکم را با روانداز مناسب پوشاند و گرم نگه داشت (باعث تجمع حرارت وهضم بهتر غذا میشود).
• به پشت خوابيدن به علت تجمع ترشحات دِماغی بر منافذ مربوطه موجب عوارض متعدد مانند بیخوابی، کابوس، نزله، درد پشت و ... میشود.
• هیچ وقت طاقباز نخوابید چرا که تخلیه ترشحاتی که از مغز ما خارج می شود را مختل می کند و فرد را مستعد سکته می کند.
• هیچ وقت در معرض امواج الکترومغناطیسی گوشی موبایل و ... نخوابید. توصیه می شود گوشی تلفن همراه خود را در هنگام خواب، خاموش کرده یا از محل خواب دوره نمایید.
خواب و انواع مزاج:معمولا خواب افراد دارای مزاج تر (سرد و تر و گرم و تر) بیشتر است ولی افراد دارای مزاج خشک (سرد و خشک و گرم و خشک) خواب کمتری دارند. در بدن یک شخص گرم و خشک، یک دوره خواب طولانی با ایجاد سردی و رطوبت به کاهش حرارت زیادی بدن کمک میکند. برعکس پرخوابی در شخص دارای مزاج سرد و تر باعث افزایش سردی و رطوبت بدن میشود. خواب روز در بیماران دارای سوء مزاج سرد و تر باعث افزایش وزن و احساس کسالت میگردد.
محل خواب:1. محل خواب هر فردی باید متناسب با مزاج او، دمای مناسبی داشته باشد.
2.محل خواب باید پاکیزه و به دور از بوهای ناگوار و مواد محرک مثل عطر و گل باشد.
3.محل خواب باید از دسترس حیوانات موذی در امان باشد.
4.زیرانداز و لباس خواب هر فردی باید متناسب با مزاج او و فصل باشد. یعنی در فصل گرما و برای افراد گرممزاج از زیرانداز کتان استفاده شود و در فصل سرما و برای افراد سردمزاج از زیرانداز پشم و یا پنبه.
5.مکان خواب باید تاریک و بی سر و صدا باشد.
6.خوابیدن در مکان سفت و سخت باعث آسیب به اعصاب میشود.
7.خواب بر زمین سرد و نمناک باعث برخی بیماریها مانند فلج، دردپشت و ضعف و سستی میشود.
آماده شدن برای خواب:1.باید پیش از وقت خواب برای خواب آماده شد. یعنی پیش از خواب حتیالامکان از کار و اعمال مهیج و درگیریهای ذهنی خودداری کرد، چون اگر بلافاصله پس از این امور به خواب برویم، سبب اختلال در خواب میشود.
2.برای استراحت کامل مغز در خواب باید خون را به سمت پاها سوق داد و برای این کار دو راه توصیه میشود: یکی آن که پاها را گرمتر از سر نگه داریم و دیگر آن که رختخواب را به نحوی سرازیر قرار دهیم که طرف سر رختخواب 10 تا 15 سانتی متر بالاتر از پا باشد. بدین ترتیب خون از سر و سینه به سمت پاها حرکت میکند و باعث خواب راحت میشود.
3.لباس در هنگام خواب باید گشاد باشد تا مانع حرکت خون در رگها نشود.
4.در هنگام خواب حتما باید پوششی روی خود بکشیم، چون در هنگام خواب، حرارت به باطن میرود و سطح بدن سرد میشود لذا با تغییر دمای اندک هم امکان بیماری وجود دارد.
5.لحاف و روانداز نباید چندان سنگین باشد که باعث عرق کردن شود.
ویژگیهای خواب بد:
1.خواب در حال گرسنگی: در خواب حرارت غریزی به باطن میرود و به هضم غذا در معده کمک میکند. در گرسنگی معده خالی است و غذایی برای هضم وجود ندارد. بنابراین از آنجایی که این حرارت نمیتواند بیکار باشد در اخلاط و رطوبات بدن تصرف کرده و موجب تحلیل آنها و لاغری و در نهایت باعث ضعف حرارت غریزی میشود.
2.خواب در روز:خوابیدن در روز مضر است زیرا به دلیل روشنایی هوا، خواب عمیق در روز حاصل نمیشود و هضم معدی دچار فساد میشود. در نتیجه عوارضی چون بد رنگ شدن پوست، سستی بدن، احساس کسالت، کاهش اشتها و بدبویی دهان حاصل میشود. خواب روز در زمستان ضرر بیشتری دارد و باعث ایجاد بیماریهای رطوبی و نزله میشود. اما خواب روز برای فردی که عادت به خوابیدن در روز نداشته باشد و به سبب کاری، شب را بیدار مانده باشد، چندان مضر نیست. افرادی که عادت به خواب روز دارند باید به صورت تدریجی عادت خود را تغییر دهند.
3.خوابیدن بر پشت: به پشت خوابیدن باعث جریان فضولات بدن به غیر مجاری اصلی خود میشود و باعث ایجاد کمردرد، نزله، بیخوابی، کابوس و..... میگردد.
4.خوابیدن دائم بر روی صورت:از خوابیدن دائم بر روی صورت باید اجتناب کرد زیرا باعث کاهش جریان خون پوست و چروکیدگی پوست میشود.
5.خوابیدن زیر نور خورشید:به علت تحریک صفرا و افزایش حرارت میتواند باعث سردرد شود.
6.خوابیدن زیر نور ماه:همان طور که ماه باعث جذر و مد در سطح آبهای کره زمین میشود، اگر زیر نور ماه بخوابیم میتواند باعث جذب خون به سطح بدن و خونریزی از بینی و تحریک شهوت جنسی شود.
7.خواب «عَیلوله»، «حَیلوله» و «فَیلوله»:
«عَیلوله» خواب پس از نماز صبح است که موجب بیماری میشود، بویژه اگر بلافاصله پس از اذان صبح باشد.
«حَیلوله» به خواب پس از اذان ظهر میگویند که خواب مضری است و باعث فراموشی میشود.
«فَیلوله» خواب آخر روز و پیش از اذان مغرب است و باعث بیماریهای زیادی میشود.
8. خوابیدن به صورتی که برخی از اعضای بدن در آفتاب و برخی در سایه باشند، موجب بیماری میشود.
9. بیدار ماندن زیاد باعث از بین رفتن رطوبات اصلی بدن، اختلال در هضم غذا، خشکی مغز و در نهایت سبب جنون میشود.
بهار نارنج
عرق بهارنارنج در خانه:
بهار نارنج را در قابلمه ريخته وتا نصف آنرا آب ميريزيم . سپس چيزي مثل سنگ يا آجر را درون قابلمه قرارداده وكاسه اي را روي سنگ قرارميدهيم .بعد درقابلمه را برعكس گذاشته وروي آن آب ميريزيم.شعله گاز را روشن كرده وحرارت را كم ميكنيم .به مرور با تمام شدن آب ، به آن آب اضافه ميكنيم .كم كم عرق بهار در كاسه جمع ميشود كه آنرا در ظرف ديگري خالي كرده ودوباره درون قابلمه قرار ميدهيم .براي خوش عطر شدن آن ميتوان دو يا سه عدد برگ نارنج تازه را به همراه بهار نارنج در قابلمه انداخت.

شربت نارنج:
یک لیتر آب نارنج را بجوشانید تا به نصف کاهش یابد، بعد کف زرد روی آن را بردارید و با دو کیلو شکر بجوشانید تا قوام آید.
_شربت نارنج و پرتغال دارویی کامل و مفید برای ((ترومبوز))می باشد ( این بیماری خیلی خطرناک این طور پیدا می شود که لخته ای از خون در شریان یا ورید افتاده و مجرای آن را مسدود می کند. بیشتر کسانی به این بیماری مبتلا می شوند که خونشان غلیظ بوده و مقدار هموگلوبین آن هم افزایش یافته است).
_عرق بهار نارنجاشتها آوریقوی است.كسانی كه اشتهای خوبی برای خوردن غذا ندارند، می توانند از عرق بهارنارنج به عنوان اشتهاآور استفاده كنند.عرق یونجه خاصیت چاق کنندگی و عرق بهارنارنج خاصیت تحریک گرسنگی و اشتها دارند وبرای کسانی که میخواهند چاق شوند مفید است.
_مصرف عرق بهار نارنج تپش نامنظم قلب، تشویش و اضطراب را از بین می برد و افرادی که مشکل اختلال خواب دارند، می توانند پیش از خواب، مقداری عرق بهار نارنج با چایمصرف کنند.
فزت برب الکعبه.....
مولای مانمونه دیگر نداشته است / اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر میکنم / این خانه بی دلیل ترک بر نداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی / آیینه ای برای پیامبر نداشته است
سوگند میخورم که نبی شهر علم بود / شهری که جز علی در نداشته است
یا غیر لا فتی صفتی در خورش نبود / یا جبرییل واژه بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گم شده است / هر کس که ختم نادعلی برنداشته است
ترنج
سیب بگفت ای ترنج،از چه تو رنجیده ای /گفت من از چشم بد می نشوم خودنما
ترنج ،اترج ،بالنگ:
ترنج، ميوه اي از جنس مرکبات است، اين ميوه در سنسکريت «نارنگه»ناميده مي شود که با مفهوم «آگروهي»از لغت ايتاليايي Agro ـ که به معني ترش است ـ برابر است و جالب اين است که ترنج را به ترکي «تُرش»گويند.
نام دیگر آن اترج است.چون که اعراب به مرکبات پوست کلفت که در صنعت مرباسازى به کار مى رود، اترج مى گویند.
بادْرَنْگ نیز به علتی نامعلوم به میوة دو گیاه کاملاً متفاوت اطلاق شده است : 1) تُرَنج ، از خانوادة سَدابیان ، که این مقاله فقط به آن اختصاص دارد ؛ 2) خیار ، از خانوادة کدوییان .
اصطلاح دیگر عربی که در اصل از یونانی ترجمه شده و به برخی از کتابهای مفردات ادویه راه یافته«تُفّاح مائی » یا «تُفّاح ماهی » است ، ترجمة مِلُن مِدیکُن یونانی به معنی «سیب مادی » (منسوب به کشور مادِ باستان ؛ مای = ماه =ماد) که حکیم یونانی تئوفراستوس در وصف این میوه به کار برده است.
شرفنامه ٔ منیری:میوه ای است معروف به تازیش متکاء خوانند. .
المنجد:میوه ای است از جنس لیمو و آنرا اُترج هم نامند و عامه آنرا کبادخوانند.
در کتب طب سنتی با نام”اترج کبیر” آمده است. میوه آنرا به فارسی بالنگ گویند.و از نظر گیاه شناسی واریته از بادرنگ است. این درختچه دارای میوه های زشتی است که گاهی به وزن یک کیلو گرم نیز می رسد. نوع دیگری از بالنگ را به فارسی “بادرنگ” می نامند و در کتب طب سنتی با نام های بادرنج، باذرنج و اترج صغیر آمده است. بالنگ درختچه ای است به شکل غیرمنظم، برگ آن با کمی اختلاف شبیه سایر مرکبات ولی میوه آن به کلی متفاوت و نوع کبیر آن در ابعاد یک خربزه کوچک است.
تفاوت ترنج و بادرنگ:
چنین می نماید که در ایران نامهای ترنج و بادرنگ و بالنگ بتدریج به گونه های متفاوتی از این میوه اختصاص یافته است . بُسحاق اطعمة شیرازی در بیتی (ص 43) به تفاوتی میان «ترنج » و «بالنگ » اشاره می کند. مؤلف برهان قاطع (ذیل « بادرنگ » و « بالنگ ») می گوید که «بالنگ » نوعی از بادرنگ = ترنج بسیار شیرین و نازک است که پوست آن را مربّا می سازند. عقیلی علوی شیرازی (ص 100) توضیح دقیقتری دربارة تفاوت «ترنج » و «بالنگ » دارد: «اترج ... دو صنف است : یکی صغیر و پوست آن مستوی املس و دو طرف آن باریک و این را به فارسی ترنج می نامند؛ و صنف دویم کبیر و پوست آن غیر مستوی و دو طرف آن چندان باریک نیست بلکه طرف متصل شاخ درخت اندک پهنتر... و این را به فارسی بالنگ نامند. و رنگ پوست هر دو زرد و طلایی است و رایحة آن طیب ، خصوص صغیرآن ...».
معنی نام:
اغلب معتقدند که به علت داشتن چين و چروک و شکنج بسيار در پوست نسبتاً ضخيم خود به اين نام ناميده شده است، زيرا که ترنج به معنيچين و شکنج است. اين مطلب به اين جهت گفته شده است که مصدر ترنجيدن، به معني «چين به هم رسانيدن و درشت گرديدن باشد.
_محل رويشاين درخت بيشتر در جاهاي گرم و مرطوب و در ايران اغلب در شمال ايران،گرگان و مازندران جاي مناسبي براي رويش و پرورش آن است.
_درخت ترنج داراي خارهاي گزنده اي در کنار هر برگ است و به همين جهت نظامي سروده است:
_و گاهي نيز از خود ميوه، شکلي زينتي مي سازند، بدين گونه:
که ميوة کوچک آن را پس از ريزش گلبرگهاي آن از دهانه باريک تنگ بلور ـ يا بطري هاي خوش ترکيب ـ عبور داده، تُنگ را به درخت مي بستند تا ترنج در آن رشد کند و برسد، آن گاه دُم ميوه را قطع کرده، تُنگ را به زير مي آوردند. گاهي اين تنگ را مي شکستند و ميوه را ـ که شکل آن تنگ يا بطري را به خود گرفته ـ در روي طاقچه براي زيبايي آن مي نهادند و يا مي خوارگان، بر روي آن ترنج داخل تنگ، باده مي ريختند . تا باده بوي خوش ترنج به خود بگيرد.
.

ترنج در ادبیات:
در ادب فارسينيز ترنج، به صورتهاي گوناگون به کار رفته است، گاهي شکل ظاهري و پوست ترنجيده آن موردنظر قرار گرفته است:
بادا رخ حاسدت ترنجيده و زرد / همه بر طبقي نهاده پيشت چو ترنج :(سوزني سمرقندي)
يا:
از اشکشان چو سيب گذرها منقّطش / وز بوسه چون ترنج، حجرها مجدّرش(خاقاني)
و گاهي زردي آن پيش چشم شاعر مي آيد که مي سرايد:
تا که ترنج را خزان شکل جذام داد بَر/ در يَرقان شده است رز، همچو ترنج از اصفري(خاقاني)
گاهي به بوي خوش و مزه ترش آن اشارتي گذرا دارد:
ترشي کند از ترنج خويي /امّا نکند ترنج بويي(نظامي، ليلي و مجنون)
گاهي نيز غبغب و... را به ترنج مانند مي کند (برهان) که اين هم مربوط به تعبيرات و پسند زمانه است:
ترنج غبغب آن يوسفِ عزيز چو ديدم /چنان شدم که به جاي ترنج دست بريدم
گاهي اين ترنج ـ چه طبيعي و چه ساخته از زر ـ ميوة دست پادشاهان بوده است و پادشاهان حتي هنگام بر تخت نشستن، آن را در دست مي گرفته اند، چنان که درباره انوشيروان و خسروپرويز گفته اند:
کسري و ترنج زر، پرويز و بِه زرّين بر باد شده يکسر، با خاک شده يکسان (خاقاني)
در شاهنامه درخت ترنج و میوهی آن نماد پیروزی و شکوه و غرور و سربلندی است و به نشانهی پیروزی، میوهی آن را در دست میگیرند. در داستان «رستم و اسفندیار»- رستم، ترنج به دست بر کرسی زر مینشیند:«بیامد بر آن کرسی زر نشست/ پُر از خشم و بویا ترنجی به دست».
ترنج در کتب تاریخ:
آن چه از تواريخ برمي آيد، ترنج از آن گونه ميوه ها بوده است که اغلب،
اميران آن را به صورت هديه براي پادشاهان مي فرستادند، چنان که اميريوسف ـ
حاکم بلخ و قصدار ـ از جمله هدايا، ترنج را نيز به نزد سلطان غزنوي فرستاده
بود:
«... به چند دفعت مجمزّان رسيدند از قصدار، سه و چهار و پنج، و نامه هاي
يوسف آوردند و ترنج و انار و نيشکر نيکو، و بندگيها نموده و احوال مُکران و
قُصدار شرح کرده...»
از ترنج و نارنج، گاهي خيمه و خرگاه پادشاهان را تزيين مي کردند. در تاريخ بيهقي آمده است:
«... و وقت ترنج و نارنج بود و باغهاي اين بقعت ـ ستّارآباد ـ از آن بي
اندازه پيدا کرده بود و از اين بالا پديدار بود، فرمود تا از درختان، بسيار
ترنج و نارنج و شاخه هاي با بار باز کردند و بياوردند و گرد بر گرد خيمه،
بر آن بالا بردند و آن جاي را چون فردوس بياراستند و نديمان را بخواند و
مطربان نيز بيامدند و...» (بيهقي/586).
در ايران قدیم، مکان اصلي رشد درخت ترنج، گرگان و مازندران بوده است.
منصور ثعالبينيز بهترين ترنج را طبرستاني مي داند و در ذيل وَردِ جور مي
نويسد:
«گور، از آباديهاي فارس است، به گل سرخ آن مَثَل زنند و در هيچ جا به
خوشبويي گل سرخ آن پيدا نمي شود و مانند بنفشة کوفه و شب بوي بغداد، و
زعفران قم و نيلوفر سيروان و نارنج صيمره و ترنج طبرستان و نرگس گرگان، جاي
نخستين دارد» (ثمارالقلوب/548).
«رسم پهلوانان قديم بوده است براي نشان دادن خونسردي خود نارنج به دست به ميدان مي آمده اند.» (ثروتيان/358).
ترنج درمیان کودکان و عوام:
چون ترنج، ميوه اي گردگونه و سخت است، مي توان با آن گوي بازي کرد و در شهرهايي که ترنج به دست مي آمده، کودکان اغلب، از آن چون گوي استفاده مي کردند و وسيله بازي آنان بوده است. گاهي هم براي تمرين تيراندازي، ترنج يا نارنجي را در فاصله اي به عنوان نشانه قرار میدادند و با تير، به آن نشانه میرفتند، اين ترنج يا نارنج را ترنج نشانه يا نارنج نشانه میگفتند.
در عروسيها نيز همان گونه که در بعضي جاها رسم بوده است که در هنگام نامزدي تا زمان عروسي، عروس و داماد به طرف يکديگر سيب پرتاب مي کردند، در جاهايي نيز رسم بوده است که به طرف هم ترنج مي زدند، بعدها اين ترنجها را از زر مي ساختند.
صاحب فرهنگ آنندراج مي گويد: «رسم است در ولايت ـ ايران ـ که چون داماد و عروس را به خانه خواهد که بياورد، و بر سر دروازه که مي رسد، داماد بر عروس و عروس بر داماد ترنج مي زند، چنان که از مردم ايران به تحقيق رسيده، و اين ترنج را از طلا مي سازند».
در هندوستان، زدن ثمرها مثل اين، روز چهارم بعد از عروسي است (محمد پادشاه، ذيل ترنج).
اين ترنج بازي در شعر فارسي نيز ديده مي شود:
ليلي ز سرِ ترنج بازي / کردي ز زنخ، ترنج سازي
ترنج و نجوم:
ترنج به جهت شکل و طعم و بوي، در نزد ستاره شناسان، به عطارد منسوب است، چنان که گفته اند:
«بدان که هر چيزي که خداي ـ تعالي ـ بيافريد، اگرچه به هر ستاره هر يَکَش را منسوب کنند، خالي نبود از آن که همه ستارگان را اندرو بهره اي است، چنان که ترنج:
زردي وي مشتري را بود، زيرا بدو منسوب کنند. و بويش زهره را، زيرا همه بويهاي خوش بدو نسبت کنند. و پوستش، آفتاب را، زيرا که طعمش تيز است، و همه تيزها را بدو منسوب کنند. و گوشتش ماه را، زيرا که تر است و طعمش خوب است و اين هر دو را منسوب بدو کنند. و تراشي اش بهرام را، زيرا که به طعم ترش است و ترشيها را منسوب بدو کنند. و تلخي اش زُحل را، زيرا که او تلخ است و همه تلخيها را بدو منسوب کنند. و عطارد، به اين چيزها که گفتيم موافق بود...» (شمس الدين دنيسري، 135/59).
خواص در کتب قدیم:
از برگ درخت ترنج، دخنه اي ترتيب مي دادند که اگر آن را در زير دراعّه و
دستار بسوزانند، پوشنده آن «خوابهاي خوش بيند و هر چه در آن سال از نيکي و
بدي بدو خواهد رسيدن، در خواب بيند» (همان/84) و «مقدار دو مثقال تخم
ترنج، ضدّ همه زهرهاست» (همان/132) و اگر اين دانه ترنج سوده بر زخم کژدهم
نهند سود کند (همان/251) و چون با گوگرد دود کنند، سپيد گرداند» (همان/302)
و ترنج پرورده را همچون شقاقلِ پرورده، مزاجهاي سرد را سود دارد
(همان/141) و چون پوست آن را ميان جامه ها نهند مانع کرمها باشد
(شاملو/286) و پوست خشکيده آن را بسوزانند و بسايند و در پارچة نازک کنند و
زني را دهند، اگر به سرفه افتد دوشيزه نيست وگرنه دوشيزگي اش بر جاي است
(فرخ نامه/139).
در پزشکي نيز پوست او را گرم و خشک مي دانستند به درجه دوم و تخم او را گرم
و خشک، به درجه دوم مي دانستند (شمس الدين دُنيسري/113) و معتقد بودند:
«پوست ترنج، دل را قوي کند و معده را قوت دهد و نشاط آرد و مغز هسته آن زهر
کشنده را سود دارد» (شاملو/287).
ترش آن مسکن شهوت زنان و جالی لون و دافع کلف و داشتن پوست آن در جامه ها مانع کرم است . (منتهی الارب )
پزشکان در دفع صفرا از ترنج ـ به جهت ترشي و صفرابريِ آن ـ استفاده مي کردند:
ترنجي کز تو اکنون بر کف ماست / پسِ صفرانيان، داروي صفراست( جامي، يوسف و زليخا)
ترنج در خواب:
خوابگزاراننيز ديدن ترنج را در خواب، به شيوه هاي گوناگون تعبير کرده اند و حتي رنگ زرد آن ـ که معمولاً در خواب نشاني از بيداري است ـ نيز نشان شادي و خرمي و نيک است.
در کتابالتّحبيرآمده است: «و هر ميوه که لَونِ آن زرد باشد، آن دليل مرض بود، الّا ترنج و سيب و کُنار، که زردي آن گفته اند ضرري نباشد» (ص134) و از قول ابن سيرين نقل کرده اند که «دانيال (ع) مي گويد: ترنج، اگرچه رنگش زرد است ولي ميوة خوشبو و خوشمزه و خوشايندي است و مي گويند: از ميوه هاي بهشتي است و ديدن آن در خواب نيکوست» (کامل التعبير/210) و از قول کرماني آورده است: «ترنج در خواب مردي ثروتمند و آراسته و همدم با مردم است به طوري که همه او را دوست دارند. اگر بيند ترنجي دارد، يا کسي ترنجي به او داد، با چنين مردي همنشين مي شود، اگر ترنج در کنار خود ببيند فرزندي زيباروي پيدا مي کند و اگر ببيند ترنج خورد از مال خود يا مال شخص ديگري بهره مند مي شود...» (همان)
در مجموع، ترنج در خواب نشانه چهار وجه است: 1ـ زن خوب 2ـ کنيز با ديانت 3ـ دوست ثروتمند 4ـ فرزند شريف و درستکار (همان/211).

ترنج در احادیث:
در حدیثی از پیامبر اکرم (ص)، که با اندکی اختلاف در الفاظ در جوامع حدیث اهل سنت نقل شده ، مؤمن (یا مؤمنی که قرآن بخواند) به«اُتْرُجَّة »تشبیه شده ، که مزه و بوی خوش دارد (مثلاً رجوع کنید به صحیح البخاری ، ج 6، ص 107). ابن قیم جوزیّة ، پس از نقل این حدیث ، برخی از خواص طبی اترج را، به تفکیک پوست و گوشت و حمّاض و دانة آن از ابن سینا و احمد غافقی و ابن ماسویه و دیگران نقل کرده سپس می افزاید که چیزی با این همه فایده ، شایستگی آن را دارد که «خلاصة وجود، یعنی مؤمنی که قرآن می خواند» را بدان تشبیه کنند.
در کتابهای احادیث شیعه ، روایاتی از ائمة اطهار(ع)، دربارة اترج و منافع آن نقل شده است (مثلاً رجوع کنید به بَرقی ، ص 555-556؛ مجلسی ، 1403، ج 63، ص 191-193). موضوع این روایات عمدتاً این است که آیا خوردن اترج پیش از غذا سودمندتر است یا پس از آن ؛ دیگر اینکه خوردن نان خشک به هضم اترج کمک می کند. مجلسی در حلیة المتقین از امام رضا (ع)، حدیثی نقل کرده که «حضرت رسول (ص) ، را نگاه کردن به سوی ترنج سبز و سیب سرخ خوش می آمد». سپس می افزاید: «بدان که عرب لیمو و نارنج را همه ترنج می گویند.» عقیلی علوی شیرازی (همانجا) هم حدیث دیگری نقل کرده که «داخل نمی شود شیطان در خانه ای که در آن اترج باشد».
الدعوات:روایت شده است که: «… میوه را در ایام دولتش بخور؛ و برترین میوه ها، انار و ترنج است. از سبزی ها نیز گل سرخ و بنفشه، برترین هستند.»
خواص ترنج
پیامبر خدا(ص): بر شما باد ترنج؛ چرا که دل را نورانی می سازد و بر توان مغز می افزاید.
خوردن ترنج پس از غذا
الکافی: - به نقل از عبدالله بن ابراهیم جعفری- امام صادق(ع) فرمودند: «پزشکان شما درباره ی ترنج چه دستور می دهند؟»
گفتم: که دستور می دهند آن را پیش از غذا بخویم.
فرمود:« اما من، شما را به خوردن آن پس از غذا دستور می دهم.»
الکافی: - به نقل از ابراهیم بن عمر یمانی- به امام صادق(ع) گفتم: آنان مدعی اند که بهترین وضعیت برای خوردن ترنج، حالت ناشتاست.
امام صادق(ع) فرمود: «اگر پیش از غذا خوب باشد، پس از غذا به مراتب بهتر و پسندیده تر است.»
امام صادق(ع): ترنج را پس از غذا بخورید؛ چرا که خاندان محمد(ص) چنین میکنند.
نخوردن ترنج در شب
امام رضا(ع): خوردن ترنج در شب، چشم را برمی گرداند و کژ چشمی به جای می گذارد.
آنچه ترنج را هضم می کند
امام باقر(ع): ترنج، سنگین است. چون خورده شود، نان خشک، ان را در معده هضم می کند.
امام رضا(ع):نان خشک، ترنج را هضم می کند.
الکافی:– به نقل از ابو بصیر- میهمانی داشتم که به ترنج همراه با عسل، اظهار تمایل کرد. آن را به او دادم و خود نیز با وی خوردم. سپس نزد امام صادق(ع) رفتیم و دیدیم که سفره ای نزد ایشان گشوده است. به من فرمود: «پیش آی و بخور.»
گفتم: پیش از آن که نزد شما بیایم، ترنج و عسل خورده ام و اکنون سنگینی آن را احساس می کنم؛ زیرا زیاد خورده ام.
ایشان[ به یکی از غلامان خود] فرمود: «ای غلام! نزد کنیز برو و به او بگو: “برایمان یک کناره نان خشک، از آن چه در تنور خشک می کنی، بفرست.”»
آن نان، آورده شد. پس به من فرمود: «از این نان خشک بخور؛ چرا که ترنج را هضم می کند.»
من آن را خوردم و سپس از جای برخاستم، گویا که هیچ چیز نخورده ام.
مربای ترنج
طب الأئمه(ع):به نقل از ابراهیم بن حسن جعفری- امام صادق(ع) به یاران خویش فرمود: «به من بگویید که پزشکانتان درباره ی ترنج به شما چه دستور میدهند؟»
[یکی] گفت: ای پسر پیامبر خدا! ما را به خوردن آن، پیش از غذا، سفارش می کنند.
فرمود: «هیچ چیز، از آن، در حالتی که پیش از غذا خورده شود، بدتر نیست و هیچ چیز، از آن، در حالتی که پس از غذا خورده شود، سودمندتر نیست. بر شما باد مربای آن، که در درون انسان، بویی چون بوی مشک دارد.»
نگاه کردن به ترنج
المعجم الکبیر: - به نقل از ابو کبشه ی انصاری- پیامبر(ص) نگریستن به ترنج را دوست داشت و به نگریستن به حمام احمر نیز علاقه مند بود.
امام رضا(ع):پیامبر خدا به نگریستن به ترنج و به نگریستن به سیب سرخ، علاقه داشت.
گونه های بادرنگ:
اعضای پرورشی خانوادة مرکبات استعدادی غیر عادی برای تنوع دارند و آمیزش انواع یا گونه های آنها به طور طبیعی یا با دستکاری آدمی به آسانی صورت می گیرد. احوال آب و هوا و خاک هم در پیدایش گونه های جدید مؤثر است . این دگرگونی پذیری تفاوتهایی کمابیش بزرگ در شکل ظاهر و حجم و وزن و رنگ و بو و مزة میوه هایِ مرکبات پدید آورده است.
*در کتاب الفلاحة النَبَطیّةدانشمند آسوری نژاد، ابن وحشیّة می یابیم که ، به ادّعای خود، محتویات آن را در 291 از مآخذ قدیم «کَسْدانی » (= آسوری ) ترجمه و تلخیص کرده است . مثلاً می گوید که می توان بسیاری از گیاهان را به درختچة اترج پیوند زد و از این پیوندها میوه های عجیبی پدید می آید ،خود او طریقة پیوند «خیار شنبر» = فلوس بر اترج و پیوند اترج بر درخت زیتون را شرح داده است. دربارة پیوند پذیری شگفت انگیز درختچة ترنج و امکان پیوند کردن «انواع میوه ها بر ترنج »: رجوع کنید به رشیدالدین فضل الله ، ص 49-51).
*یکی از قدیمترین اشارات به گونه های بادرنگ در مآخذ دورة اسلامی در الصیدنة ابوریحان بیرونی (ج 1، ص 39-40) است :
ترنجِ هند، بسیار ترش ؛ ترنج گرگانی ، دارای پوست صاف و سِفت («املس ملزَّز») و طبرستانی ، دارای پوست دان دان مانند آثار آبله («مُحبَّب مُجدَّر»)، هر دو به یک اندازه ترش ؛ اترجهای بسیار خوشبوی معروف به «پنج انگشت »، دارای پوست چروکیده در «شوشِ اَهواز»؛ اترجهای بزرگ مصری ، با راهراههای سبز مانند پوستِ «بطّیخ » (خربوزه ، هندوانه ).
*ابن العَوّام اِشبیلی در کتاب الفلاحة خود (تألیف در اواخر قرن ششم یانیمة اول قرن هفتم ) سه گونه بادرنگ را ذیل «اترج »ذکر کرده است : قُرطُبی (دارای میوه های درشت و نُک تیز)، قسطی (دارای میوه های درشت و صاف ) و صینی («چینی »)؛ برای دیگر گونه های بادرنگ که اعراب می شناخته اند.
ترنج دست اَنبوي:آن را ترنج شمامه نيز گويند، نوعي ترنج بوده است در شوش و بغداد، که آن را چون دست انبوي به دست مي گرفته و مي بوييده اند. مرحوم دهخدا آورده است:
«من در بغداد، ميوه اي از نوع مرکبات ديده ام چند نارنجي کلان، اندکي خفته و به شلغم ماننده، پوست املس، سخت خوشبوي، و مردم بغداد آن را چون عطري در جامه دانها نهادندي تا جامه ها بوي خوش گيرند و همه در بغل داشتندي بردن بوي عرق را، و آن را ترنج خواندندي مطلق، و گمان برم که ترنج دست انبوي و ترنج شمامه، همين ترنج است، والله اعلم»در کتاب حدودالعالم، در ذيل شهر شوش آمده است:
«شوش، شهري
است توانگر و جاي بازرگانان، بارکدة خوزستان است و از وي جامه و عمامه خز
خيزد و ترنج دستنبو
پوست زرد آن دارای طبیعت گرم و خشک و گوشت یا پیهی که در زیر آن است در
نوعی که مغزش شیرین است سردتر می باشد و برگ و شکوفه آن نیز گرم و خشک است.
پوست آن نیز مانند سایر مرکبات سرشار از ویتامین هاى مختلف است . مقوى قلب و معده بوده ، کبد را از سموم پاک مى نماید. اشتها را زیاد مى کند. فشار و رقت خون را از بین مى برم . به علت داشتن کلسیم زیاد، غم و غصه را زایل مى نماید.دم کرده پوست زرد خشک شده آن مسکن قی صفراوی و جویدن آن خوشبو کننده دهان است.اگر زالو در حلق کسی رفته باشد از آبی که بالنگ در آن جوشیده شده غرغره کند زالو کنده شده و اخراج می گردد.برگ و شکوفههای آن قابض است. شکوفه و برگ بالنگ برطرف کنندة التهاب و حرارت زیاد امعاء و احشاء میباشد. جهت درمان اسهال میتوان روزی ۳ نصف استکان از عرق بالنگ نوشید.اگر بالنگ خشک را در داخل لباس بگذارند از بید یا مورزدگی آن جلوگیری می کند. اگر بالنگ را در روغن کنجد حل کرده و بگذارند روغن مدتی بماند روغن حاصل برای سیاتیک و درد مفاصل و دردهای عصبی و کمر درد و درد مثانه مفید است که هم بصورت خوراکی و هم بصورت ضمادی مصرف میشود.
روغن شکوفه آن نیز همین اثر را دارد و روغن برگ آن قویتر است. خوردن قسمت گوشت سفید متصل به پوست زرد خارجی آن خیلی ثقیل است و دیرهضم می شود و مصرف آن باید به صورت مربا با شکر و یا با عسل باشد. آب قسمت مغز ترش مزه بالنگ اگر با غذا خورده شود برای مالیخولیا حاصل سودا نافع است و چون ترشی آن برای اشخاص سوداوی مضر است باید با شکر و قند شیرین شود و سپس خورده شود.
ضماد پخته تمام میوه بالنگ در سرکه برای درد مفاصل و نقرس و ورم های مختلفه نافع است.افرادیکه سردردهای مزمن ناشی از ناراحتی های گوارشی یا سرگیجه دارند اگر مقداری نان را در آبی که بالنگ در آن خیسانیده شده بگذارند و یا در عصاره بالنگ بخیسانند و بخورند ناراحتی آنان زایل میگردد.مقدار خوراک از پودر خشک شده آن تا ۲۰ گرم و از مربای آن پنج تا دوازده مثقال است.
هسته آن:
خانواده ى مرکبات ، مخصوصا هسته آنها به عنوان بهترین ضد سم گزش حشرات مخصوصا مار و عقرب شناخته شده و در میان آن ها انواع نارنج مقام والاترى دارند و در افسانه هاى مصرى در این مورد داستان جالبى وجود دارد.:
گویند در مصر قدیم محکومان را با نیش افعى مى کشتند، روزى دو نفر محکوم را از زندان بیرون آورده ، براى اعدام به سوى قفس افعى مى بردند. بین راه زنى به حال آنها دلش سوخت و به هر یک دو ترنج داد و آنها که گرسنه بودند، آنها را با پوست و هسته خوردند و در نتیجه نیش افعى در بدن آنها کارگر نشده ، و هر دو جان به سلامت بردند.
مربای بالنگ:
قسمت مورد استفاده پوست سفید رنگ اسفنجى است که در صنعت مرباسازى و تهیه خورش از آن استفاده مى نمایند. خورش بالنگ و ترنگ بسیار ثقیل و دیر هضم است ، ولى مرباى آن نه تنها دیر هضم نیست ، بلکه به هضم غذا کمک مى نماید. طعم گوشت پوست آن کمى تلخ است و به همین جهت سه بار آنرا در آب جوشانده و آب تلخ آنرا دور مى ریزند تا تلخى آن گرفته شود، و بعد آن را در آب آهک انداخته و پس از چندى آنرا شسته و بعد مربا مى نمایند. مرباى بالنگ سفید و مرباى ترنج زرد طلایى است .

نقش روزه در سلامت معنوي
روزه از طرفي به فرد كمك مي كند گناه كمتري را مرتكب شود و چنين فردي قادر به درك معنويت بيشتر مي شود. پس روزه در واقع باعث افزايش معنويت مي شود و معنويت عامل افزايش آرامشمي شود كه اين آرامش سلامت معنويرا تامين مي كند.

همچنين در ماه مبارك رمضان معنويت اوج مي گيرد و سبب بهبود سلامت رواني در فرد بيمار مي شود. يكي از علت هاي روان نژندي ها (بيماري هاي رواني) بحث كمبود ارتباط هاي معنوي است و معمولاً كساني كه دچار اين اختلالات هستند در جهان بيني مشكل دارند.
عبادت خالص: افزایش معنویت: عامل رضایت: افزایش اعتماد به نفس: آرامش: سلامت معنوی
مزاج روزه
با توجه به مطلب فوق، روزه, دارای طبیعت گرم و خشک می باشد و دلیل آن، کاهش آب و غذای مائی(آبکی) در بدن می باشد و این امر موجب افزایش قوه حیوانی بدن شده و با افزایش قوه حیوانی حرارت بدن نیز افزایش می یابد و به گفته سید اسماعیل جرجانی خشکی از گرما زودتر از تر از سردی پدید می آید، به عنوان مثال لباس یا پارچه ای تر را اگر در حرارت آفتاب قرار دهیم زودتر خشک می شود تا پارچه ای خشک که در سرما قرار می دهیم تر شود.
با طرح این مثال باید متوجه شده باشیم که خشکی ای که در بدن، لب و دهانمان پدید می آید از گرمی است و اگر تدابیر خوردنیها و آشامیدنیها یی که اسلام ما را به آن سفارش کرده را در این ایام مبارک رعایت کنیم بدن انسان با حرارتی که در آن به وجود می آید منجر به پخته شدن اخلاط خام و سوخته شده و بلغم های غلیظ که در روزنه های بدن چسبیده و جا خوش کردند، می سوزند و نه تنها باعث چاقی نمی شود بلکه باعث لاغری بدن افراد چاق نیز می شود.
به همین دلیل است که محمد حسین عقیلی خراسانی در قرن دوازدهم هجری بیان میکند که بزاق دهان انسان که ناشتا باشد و روزه داری هم همان ناثیر ناشتا بودن را دارد باعث از پای درآوردن مار و عقرب می شود و این به دلیل صفرای بیش از حد بدن است .
می دانیم که غلبه صفرای حار موجب تخلیه سریع انرژی شده، خشکی، گرما را و گرما، خشکی را افزایش می دهد و فضولات زائد بدن را در هر جا که مخفی شده باشد، احاطه کرده و می سوزاند و حاصل آن به صورت دود(دخان) در آمده و سبک می شود. این سبک شدن بدان سبب است که بتواند از اندام ها به سوی منافذ بدن حرکت کند و از آن به خارج بدن راه یابد.
این دفع همان دفع دخانیهاست که در مبانی طب سنتی می خوانیم که اخلاط ناسالم اضافی به صورت دخان در مسیر دفع به صورت مو و ناخن و امثال آن در می آیند. بخارات دخانی در سیستم دفعی حرارتی از بدن به سمت بالاترین قله دفع زائده های دخانیه که رأس یا سر نام دارد و به جوانب اعضاء به سوی پوست بدن هدایت می شوند و از هر کجا که مو می روید به خارج از بدن راه پیدا می کنند.
در ماه مبارک رمضان اندامهای دفعی بدن که به دفع ادرار, مدفوع و تعریق می پردازد با کم کاری مواجه می شود و بهترین نیروی دفع کننده همان نیروی دفعی دخانیه است که نقش مهمی در پاکسازی بدن از اخلاط را بر عهده می گیرد.
منبع:به نقل از دوست خوبم عصر طب
مزاج دماغ (مغز)

طبیب برای اینکه از سلامت دماغ اطمینان حاصل کند، باید بررسی خود را به 11 قسمتتقسیم کرده و تمام آن ها را به دقت از لحاظ صحت عملکرد یا بیماری مورد جستجو قرار دهد. این 11 قسمت عبارتند از:
1_عملکردهای حسی: که در واقع بررسی حواس پنج گانه را در برمی گیرد.
2_ عملکردهای حرکتی : که شامل خواب و بیداری و حرکات اعضاست.
3_ عملکردهای ذهنی: که شامل تفکر ، تصور، خیال ، وهم ،حافظه و خواب دیدن است. در اصطلاح حکما به این عملکردها ،می گویند و هر کدام محل مخصوصی در دماغ » افعال سیاسیه «را شامل می شود.
4_ عملکردهای طبیعی: که در واقع به کیفیت فضولات تخلیه شده از دماغ می پردازد از لحاظ قوام و رنگ و مقدارو ... و نیز وضعیت مواز لحاظ کیفیت و کمیت
5_ وضعیت تغذیه فرد و شیوه زندگی و آب و هوا و منطقه ای که فرد در آن زندگی می کند و منافع و مضرات آن به دماغ
6_بررسی از لحاظ اندازه دور سر: کوچکی یا بزرگی سر
7_بررسی از لحاظ ناهنجاریهای ساختاری اجزای سر
در واقع موارد 6 و 7 به بررسی سر از نظر آناتومیک می پردازند.
8_جستجو درباره انواع سردردها ، سنگینی یا سبکی و نیز لمس سر
9_ بررسی اعضای دیگر مربوط به سر مثل چشم و زبان و دندان و لوزه و گردن و اعصاب
10_ بررسی وضعیت اعضایی از بدن که بیماری آنها می تواند به طور مشارکتی دماغ را گرفتار کند مثل معده ، رحم ، مثانه به طور جداگانه
11_بررسی رابطه اعضای مشارک با دماغ و در صورت وجود بیماری ، چه نوع بیماری مشارکتی از کدام عضو و چگونه دماغ را گرفتار کرده است.
1_ افعال حسی، حرکتی و سیاسیه آن قوی باشد.
2_ در مقابل بیماری ها قوی باشد.
_اگر دماغ به طور طبیعی با مزاج سرد و تر آفریده نمی شد ، با وجود حجم عظیم اطلاعات وارد شده به آن و پردازش آنها دچار حرارت و خشکی بیش از حد می شد.
مولوی :خشک کردی تو دماغ از طلب بحث و دلیل
علایم مزاج جبلی دماغ:
* علایم گرمی جبلی مزاج دماغ :سرعت افعال و حرکات،سرعت روییدن مو، سیاهی و مجعد بودن مو، کم خوابی یا سبک بودن خواب، برجسته و مشخص بودن عروق چشم، آزار دیدن از بوهای تند و گرم ، تیزی ذهن
* علایم سردی جبلی مزاج دماغ :صاف بودن و روشن بودن رنگ موها، سرعت سفید شدن مو ها، به کوچکترین علتی دچار زکام و نزله شدن، مشخص نبودن عروق چشم، زیادی خواب و کندی حرکت پلکها ، کسالت و دیر فهمی
علایم خشکی جبلی مزاج دماغ:بیداری زیاد،فکر و خیال زیاد، کم بودن ترشحات، ضخامت مو و سرعت رویش آن،مجعد بودن موها
علایم رطوبت جبلی مزاج دماغ :صاف بودن موها و کندی رشد آنها، کندی حواس، زیاد شدن نزله و ترشحات، خواب زیاد و عمیق
حفظ صحت دماغ:
1 . پرهیز از خوراکی های تولید کننده گاز و بخار
2 . پرهیز از فکر و خیالات بیش از حد
3 . پرهیز از افراط در خواب و بیداری
4 . پرهیز از پرخوری
5 . عدم زیاده روی در خوردن مواد غذایی ترش مثل سرکه
6 . پرهیز از بوهای ناخوشایند و برعکس بوییدن گیاهان خوشبو مثل بنفشه و نیلوفر برای گرم مزاجان و مشک
و عود و نرگس برای سرد مزاجان
7 . خوردن مواد غذایی مقوی دماغ مثل سیب
سوء مزاج های دماغ:در صورت غلبه کیفیات سردی، گرمی، خشکی و تری یا ترکیبی از آنها بر دماغ ، به طوری که عملکرد دماغ دچار اختلال شود، مغز دچار سوء مزاج می شود.
علایم سوءمزاج گرم دماغ:بی قراری ، بی خوابی ، افکار مشوش ، عصبانیت سریع
علایم سوءمزاج سرد دماغ: کسالت و کندی حرکات و افعال مربوط به دماغ، رنگ پریدگی چهره
علایم سوءمزاج تر دماغ :خواب بسیار، افزایش ترشحات ،فراموشی
علایم سوء مزاج خشک دماغ : بی خوابی، خشکی بینی،کم شدن ترشحات، وسواس و افکار فاسد، تیرگی رنگ چهره
نکته1:اگر سوءمزاج از نوع گرم بود، نباید به تصور اینکه مزاج طبیعی مغز سرد و تر است و از سرد کردن ضرر نمی بیند، در سرد کردن آن افراط کرد. چرا که به هر حال وجودیک حرارت معتدل برای عملکرد صحیح دماغ و اعصاب آن لازم است . اما اگر سوءمزاج از نوع سرد بود، اگر در گرم کردن دماغ کمی مبالغه شود ، رواست. البته این هنرطبیب داناست که این گرم کردن را نیز طوری تنظیم کندکه به افزایش حرارت بیش از حد و خشکی دماغ نیانجامد. ولی به هر روی ، خطر سرد کردن دماغ از خطر گرم کردن آن بیشتر است .
بعضی از بیماران دچار ضعف دماغ می شوند. ضعف در دماغ تمام عملکردهای مغزی را تحت تاثیرقرار می دهد . این بیماران با اختلال در حس وحرکات و حتی تفکر و تخیل مواجه می گردند.
خوردن و بوییدن مواد خوشبو و مقوی دماغ مثل دارچین ، گلاب ، زعفران و سیب مبنای درمان دراین بیماران است.
مولوی:بوی گل قوت دماغ سرخوش است.
نکته2:به طور کلی در تمام بیماریهای مربوط به دماغ باید به لینت طبع بیمار توجه داشته باشیم. بوعلی تاکید میکند که در امراض دماغ ، لینت طبع بسیار مورد نیاز است و باید دایما این مساله را در بیمار پایش کرد تا درمان به نتیجه مطلوب برسد. مرحوم دکتر احمدیهدر کتاب راز درمان در این خصوص می نویسد که اجابت مزاج ناصحیح و یبوست طبع بر عملکردهای روانی فرد تاثیر می گذارد.
کج خلقی، با کمترین نا ملایمتی از جا در رفتن ، اندیشه های بد و مزاحم ، یأس از زندگی ، بدبینی ، دعواهای بی جهت، قضاوت های ناحق، فراموشی ، ترس و افسردگی از این قبیل هستند.
سیستم خلقت بدن
با مراجعه به کتب طبی حکمای پیشین ایران که استاد مسلم طب بوده اند بیشتر و بهتر با طب سنتی اصیل آشنا میشویم.جا دارد اساتیدی که امروزه در جایگاه طب سنتی هستند اندکی بیشتر به این منابع مراجعه کنند.چون در قسمت هایی نظراتی متفاوت بلکه متناقض با اصول تبیین شده حکما دارند که بعدا لطمه آن به طب سنتی خواهد خورد.در قسمتی از کتاب با سیستم خلقت بدن و تشریح آن از طرف وی آشنا میشویم:
((و بدانكه ايزد عزوجل دلمردم را بر جمله تن شاه گردانيد، و همه اعضا سپاه، و چون دل در صلاح باشد همه تن در صلاح است و چون كه دل را فساد پيدا آيد همه تن فساد پذيرد. و دل همه جانوران ميانه سينه باشد و دل آدمى سوى دست چپ گرايد.
و دل معدن جاناست، و مغز جايگاه عقلاست، و جگر معدن حرارتاست و شجاعت، و معده انبارتن است، و ششخادمتن است، و سپرز زندانتن است.
و جگر در طبائع جايگاه خون است، و زهره جايگاه صفراست، و شش جايگاه بلغم،و سپرز جايگاه سودا.
و ايزد عزوجل در معده مردم چهار بادآفريده است: يكى را باد جاذبه گويند، و ديگر را ماسكه، و سوم را هاضمه، و چهارم مبرّزه.
و جمله به حكمت آفريد، از آنك جاذبه معده كشد، زيرا كه جذب طعام كند او را جاذبه گويند، و ماسكه طعام در معده بشوراند، و هاضمه طعام هضم كند، و سپرز طعام از معده بيرون آرد به امر ايزد عزّ اسمه.و قوت جاذبه از صفراست، و از آن ماسكه از سودا، و آن هاضمه از خون، و آن مبرزه از بلغم.
و ايزد عزوجل هيچ چيز به حيلت و قوت آدمى نيافريد، و بر وى بسيار فضل كرد كه بر ديگر حيوان نكرد چون علم و خرد و عقل و نطق و تمييز و آفريدگار شناسى و پرستش او كردن، و اگر صفت فضلهاى خداى عزوجل بر آدمى كنم دراز گردد، و اندرو بهايى و هيبتى آفريد كه بر ديگر حيوان نيافريد.))
منبع:فرخ نامه جمالی
سوء مزاج ساذج
سوء مزاج ساذجاز محیط به انسان انتقال پیدا می کند در واقع تاثیرات محیطی بر مزاج واقعی انسان را سوءمزاج ساذج می نامند.سوء مزاج می تواند ناشی از تاثیر رنگ ها بر روان باشد که درهنگام مسافرت در کمترین زمان ممکن افراد ازیک مکان با یک اقلیم مشخص به یک مکان دیگر با اقلیم متفاوت مسافرت می کنند که با توجه به اینکه هر اقلیمی تناسب غذایی خاص خود را می طلبد.
مثلادر جنوب ایران که دارای آب وهوای گرم و مرطوب است، حرارت از عمق بدن به سطح بدن کشیده می شود تا خود را با شرایط محیطی وفق دهد در صورتی که دیگر استان با توجه به سرد و خشک و یا سرد و تر بودن اقلیم خود که ناشی از برف و باران در فصل زمستان است در قیاس باجنوب این اقلیم ها 180 درجه فرق می کنند.درهر استان با توجه به اقلیم و نوع آب و هوا غذا ها هم از دیر باز با توجه به رهنمود های طب سنتی که ریشه در فرهنگ ایرانیان دارد طبخ شده است غافل از اینکه امروزه هیچ توجه ای به مزاج مکان در این گئنه جابجایی ها( مهاجرت های استانی) نمی شود .
مانند اقلیم کشورهندوستانکه مردم در غذاهای روزانه خود برای تامین حرارت مورد نیاز بدن از انواع و اقسام ادویه ها استفاده می کنند.( فلفل، زدرچوبه و انواع غذاهای تند و تیز) و گرنه بی توجهی به سبک زندگی و خوارک استان مقصد برای مهاجرت سبب پیدایش بیماری های گوارشی و معده می شود.
با توجه به اینکه پایه تمام بیماری در دستگاه گوارش است در نتیجه سوء مزاج بر دستگاه گوارش باعث به وجود آمدن سوء مزاج در کل بدن می شود، از دیدگاه طب سنتی این نوع سوء مزاج دیسکرازییا بهم خوردن اخلاط معده می نامند و راهکار طب سنتی در این گونه موارد خوردن سنکنجبین با آب منطقه سکونت جدید است زیرا سکنجین باعث تعادل در مزاج می شود و هر گونه سوء مزاج احتمالی را از بین می برد.تاثیر رنگ ها را در مهاجرت های استانی را از دیگر عوامل بهم خوردگی اخلاط یا همان سوء مزاج میتوان نام برد.اکثر افرادی که به جنوب مهاجرت یا مسافرت می کنند مستقیما با استفاده از شناورهای بک و تند رو به سمت شهرستان قشم روانه می شوند و از طرفی رنگ آبی دریا رابا یک گستردگی بسیار وسیع داریم با توجه به اینکه رنگ آبی دارای کوتاهترین طول موج در بین رنگ ها و از نظر حرارت از همه رنگ ها سردتر است و این رنگ در کوتاهترین زمان ممکن در بدن افراد سرد مزاج تاثیر گذاشته و باعث تشدید خلط و بلغم در بدن افراد می شود .هجوم اخلاط ، بلغم ، خلط و صفرا در کنار یکدیگر سبب بهم خوردن اخلاط می شود که اکثر مردم آن را دریا زدگی می خوانند که این مشکل با استفاده از یک عینک که بتواند رنگآبی را خنثی کند به سادگی قابل حل است، همانطور که می دانید رنگ ها با گذر از سلو لهای مخروطی شبکیه چشم انسان قادر به تخلیه رودکسنچشم هستند و پس از تخلیه رودکسن چشم ماده جدیدی به نام رنین جایگزین آن می شودکه سبب سرگیجه های دریایی در افراد می شودو علت آن چیزی نیست جزء گذر طول موج بسیار بزرگی از رنگ سرد که منجربه تخلیه رودکسین چشم می شود.
در ضمن هنگام ورود به شهر جدید از سیر و پباز آن شهر باید تهیه و خورد تا به بیماری مبتلا نشد.در بعضی نسخه ها تهیه خاک رس آن شهر و مخلوط کردن با آب و نوشیدن صاف شده ان توصیه شده است.
خواص درمانی آهک (کربنات کلسیم)
درماننرمی استخوان یا راشیتیسم:ده گرم آهک طبی را در یک لیتر آب مخلوط کنید و اگر میل دارید کمی هم آبلیموی تازه به آن اضافه نمایید و روزی یک فنجان بخورید.
برطرف کردن ویار زنان:هر روز صبح به اندازه دو نخود، آهک طبی را با یک لیوان شیر مخلوط کنید و با عسل شیرین کرده و بنوشید.
درمان سالک:تصفیه شده آن را با روغن زیتون مخلوط کرده و مثل فرهم ضماد کنید.
برطرف کردن زگیل:پودر آب ندیده آن را با زرنیخ قرمز کوبیده مخلوط کنید و هر روز مقدار کمی از آن را خیس کرده، روی محل قرار دهید.
برطرف کردن بوی بد پا:روزی یک مرتبه روی مقداری آهک آب ندیده آب بریزید، آن آهک ها ایجاد بخار می کنند. پای خود را لخت کرده و روی بخار آن نگه دارید. از عرق پا جلوگیری میکند.
روش تهیه آهک تصفیه شده:آهک
را در آب بریزید و بگذارید مدتی بماند، بعد ظرف محتوی آهک و آب را ملایم
از جا بردارید و کم کم آب روی آن را خالی کنید، مجددا آب تازه اضافه کرده و
بهم بزنید و کنار بگذارید و پس از مدتی باز آب آن را خالی کنید، این عمل
را پنج بار تکرار کنید. آهک پاک شده مانده را خشک کرده و نگه دارید.
قلیاب
موارد مصرف:
- باطل کننده سحر و جادو
- کارگشا
- باطل کننده دعا ، طلسم (دعاهای نوشته شده و طلسم تهیه شده توسط افراد رمال)
سحر و جادو:
سحر و جادو اعمال عجیب و مرموزی است که توسط برخی از افراد برای نیل به هدفی متعالی یا پست انجام می شود که برای اثر گذاری بر عالم ماده با دخالت جادوگر چه برای ایجاد گرفتاری و مشکل و چه برای خنثی کردن جادوی جادوگر دیگر که برای این کار از وردها و یا از اعمال بدنی بدون کاربرد وسائل بهره می برند .
طلسم:
در اعمالی که جادوگر از مواد یا وسائلی استفاده کند طلسم اطلاق می شود
معرفی و روش مصرف قلیاب
قلیاب نوعی رسوب معدنی است به رنگ خاکستری که گاهی شبیه به تکه های سنگ بوده و بویی مانند بوی فاضلاب دارد که در گذشته از این رسوب معدنی که برای باطل کردن سحر و جادو ست که امروزه نیز همانند گذشته مورد استفاده قرار می گیرد
مقدار 100 گرم قلیاب را به 3 قسمت مساوی تقسیم کرده روزهای زوج هر 1 قسمت را با مقداری آب قلیان و سرکه مخلوط و چند دقیقه بجوشانید سپس چند قطره از جوشانده را در چهار طرف محل کار و یا زندگی و باقی را خارج از منزل نزدیکی درب ورودی بریزید.
هر كس كرده جادو عادل –من مي كنم جادو باطل
اثرگناه و ثواب بر زندگی انسان
باید گفت اساساً گناه داراى آثار وضعى است و بسیارى از گناهان مکافاتى در این جهان دارند. به تعبیر دیگر یکى از حکمتهاى الهى در نظام آفرینش این است که نظام هستى نسبت به کردارهاى انسان بىتفاوت نیست و در برابر نیک و بد اعمال آدمى واکنش مناسب نشان مىدهد.
قرآن مجید مىفرماید: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُرى آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ اَلسَّماءِ وَ اَلْأَرْض ؛ اگر آدمیان پارسایى پیشه مىساختند، هماره نعمتها و برکات را از آسمان و زمین برایشان فرو مىریختیم(اعراف، آیه 96).
بنابراین در نظام علت و معلول کنشهاى نیک و بد آدمى در تعیین نیکبختى و نگونسارى انسان در همین دنیا نیز مؤثر است و بازگشت نتایج اعمال انسان به وى اختصاص به سراى آخرت ندارد.برخی کیفرها رابطة علّی و معلولی با جرم دارند؛ یعنی معلول جرم و نتیجه طبیعی آن است. بسیاری از گناهان، اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای ارتکاب کننده بوجود میآورد؛ مثلاً شرابخواری علاوه بر اینکه زیانهای اجتماعی ببار میآورد صدمههایی بر روان و جسم شرابخوار وارد میسازد. شرابخواری موجب اختلال اعصاب و تصلّب شرائین و ناراحتی های کبدی میگردد. فحشاء ممکن است سوزاک و سفلیس تولید کند .
در حدیثی نورانی آمده است: ان البلاء للظالم
ادب و للمؤمن امتحان و للاولیاء: درجه گرفتاری و زیان ها برای ستمگر موجب
ادب و مکافات عمل اوست و برای مؤمن امتحان و آزمایش است و برای اولیاء خدا
موجب ترفیع مقام و درجه است...». از این حدیث شریف به خوبی فهمیده می شود
برخی از مجازات ها در همین دنیا انجام می پذیرد. اما این گونه نیست که همه
گرفتاری ها مکافات عمل انسان باشد. بلکه اگر انسان خطایی از او سر نزده این
گرفتاری نشانه ظلم و ناهنجاری دیگران است و برای این مؤمن ثواب و ترفیع
درجه خواهد داشت.
بخش معظمی از مجازاتهای تلخ و شیرینی که انسان با آن
مواجه میشود، ریشه در تاریخ رفتاری ما درگذشته دارد. حال اگر این
مجازاتها از قسم سختیها ودشواریها باشد، گاهی فقط صورت جزا دارد و
بازتابی برای کردههای ناشایستی است که انسان در گذشته انجام داده است. و
بیشتر نیز حالت تنبیه و آگاهی دادن به فرد دارد تا با نوعی گوشمالی او را
از روند نادرستی که در زندگی برگزیده، برحذر دارد. و اگر این مجازاتها در
لباس نعمت و خوشی ظاهر شود گاه صورت جزا و پاداش برای فرد دارد که به موجب
رفتار خوبی (مثلا نیکی به پدر ومادر)، که او انجام داده، خداوند در این
دنیا نیز او را بینصیب نمیکند. وگاهی نیز نوعی مکر الهی است که با خوشی و
رفاه، انسان به کلی از خود غفلت نموده و به رفتار شرورانه خود ادامه
میدهد، تا به یکباره با قهر و خشم الهی مواجه میشود و خداوند او را از
اوج منیت و آقایی به حضیض ذلت و پسشی فرو میکشد.
نکته دیگری که در این
ارتباط باید به آن اشاره داشت این است که رابطه میان دنیا و آخرت رابطهای
تنگاتنگ است. بنابراین جزایی که در آخرت رخ میدهد، جزایی تازه نیست، بلکه
آنچه درآخرت واقع میشود، کشف حقایق اعمالی انسان در این دنیا است.
بنابراین حزاهای رفتاری انسان ابتدا در این دنیا واقع میشود، و آنگاه
باطنش درآن دنیا که روز کشف اسرار و بواطن است، آشکار میشود. آنچه هست به
موجب دید ظاهر بینی که ما انسانها داریم، همواره جزای اعمالی را در ناحیه
عذاب و شکنجه میدانیم، در حالی که اگر با نگاه معرفتی به مسایل نگاه شود،
احساس تنگی و پوچی درزندگی، افسردگی روحی و روانی، حرص و ولع نسبت به امور
دنیوی و نبود روحیه قناعت وسیری در دنیا، حسادت به بندگان دیگر خدا و احساس
دشمنی نسبت به آنها، نبود حس محبت و دوستی نسبت به بندگان، همه وهمه عذابی
است که باکردههای خود، گرفتار آن میشویم و حتی دراثر کثرت مشاغل دنیوی
خود که همواره درگیر ظواهر و امور ناچیز هستیم، تلاش میکنیم که خود را از
حس عذاب نیز فارغ کنیم.
نکته جالب اینکه برخی ازاعمال علاوه بر اثر روحی
, تاثیرتکوینی انها با هم مختلف است مثلا بعضی اثر مستقیم روی سلامت انسان
دارد ، به عنوان مثال
رسول اکرم(ص) میفرمایند:روزه بگیرید تا سالم شوید.
امام سجاد(ع)نیز فرمودند:حج و عمره بجا اورید تا بدنهای شما سالم گردد.
برخی از عبادتها سبب گشایش در زندگی و روزی فراوان می شود.
مردی
خدمت حضرت رسول رسید و احضار داشت:دوست دارم ثروتمند شوم و وسعتی در
زندگیم پیدا شود،ان حضرت فرمود:همیشه با طهارت باش تا روزی ات زیاد شود.
برخی باعث طول عمر انسان می شود مثل صله رحم و صدقه .
ذکر
این نکته لازم است که هرچند بعضی از اعمال هم اثر دنیوی دارند و هم اثر
اخروی , اما باید دانست که بعضی از اعمال هم اثر انها فقط در جهان بعد از
مرگ ظاهر می شود یعنی در عوالم برزخ و قیامت .
خلاصه :
1.
خداوند نظام هستى را به گونهاى خلق و تدبیر نموده است که نسبت به نیک و بد
کردار انسان واکنش و عکس العمل نشان مىدهد. این اختصاص به آخرت ندارد؛
بلکه در همین دنیا نیز جارى است .
2. بین پاداش و کیفر دنیوى واخروى اعمال، تفاوتهاى زیادى وجود دارد .
3.این به معنای آن نیست که همه بدی های انسان در این دنیا پاسخ داده می شود و
یا مکافات دنیوی پاسخ کامل بدی هاست. آنچه ما می دانیم این است که اجمالا
در این جهان پاسخهایی در برابر اعمال ما وجود دارد ، ولی تمام خصوصیات و
جزئیات دقیق آن شاید برای ما روشن نباشد ومسلما پاسخ کامل در قیامت است.
4 اعمال نیک انسان می تواند نتایج سوء سیئات را خنثی کند. توبه، صدقه و بسیاری از رفتارهای خوب در این زمینه مؤثر است.
توضیح بیشتر:
اصولا مجازات بر سه گونه است:
1. مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)
2. مجازاتی که با گناه رابطه تکوینی و طبیعی دارد (مکافات دنیوی)
3. مجازاتی که تجسم خود جرم است و چیزی جدا از آن نیست (عذاب اخروی)
نوع اول مجازات همان کیفرها و مقررات جزایی است که در جوامع بشری به وسیله تقنین الهی یا غیرالهی وضع گردیده است. فایده این گونه مجازات ها دو چیز است: یکی جلوگیری از تکرار جرم وبه وسیله خود مجرم یا دیگران از طریق رعبی که کیفر دادن ایجاد می کند و به همین جهت می توان این نوع مجازات را تنبیه نامید.
فایده دیگر تشفی و تسلی خاطر ستمدیده است و این در مواردی است که از نوع جنایت و تجاوز به دیگران باشد.
نوع
دوم، کیفرهایی است که رابطه علی و معلولی با جرم دارند، یعنی کیفر معلول
جرم و نتیجه طبیعی آن است. این کیفرها را «مکافات عمل»یا«اثر وضعی گناه»
می نامند. بسیاری از گناهان اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای گناهکار
در پی دارد. مثلا شراب خواری علاوه بر زیان های اجتماعی، صدمات زیادی بر
روان و جسم شراب خوار وارد می سازد. شرابخواری موجب اختلال اعصاب و تصلب
شرائین و ناراحتی های کبدی می گردد. منظور از اثر وضعی همان اثر ذاتی است
که با جرم و گناه پیوند ناگسستنی دارد و از ان جدا نمی گردد.
مثلا اثر وضعی و ذاتی نوشیدن سم خطرناک، مردن است و مردن معلول این علت است و در نظام علت و معلول جهان هر چیزی موقعیت خاصی دارد و ممکن نیست علت واقعی، معلول واقعی را به دنبال خود نیاورد. هر چند دنیا محل کشت و آخرت فصل درو است ولی گاهی برخی از اعمال در همین دنیا، نتایج خود را نشان می دهد. این دریافت ثمره عمل و درو کردن کشته نوعی جزای الهی است ولی جزای کامل نیست چون محاسبه دقیق و مجازات کامل در آخرت انجام می گیرد. دنیا خانه عمل است و احیانا جزا هم در آن داده می شود ولی آخرت صددرصد خانه جزا و حساب است، در آنجا مجالی برای عمل نیست.
کارهایی که مربوط به مخلوق خدا است، خواه نیکی و احسان باشد یا بدی و آزار به مردم، غالبا در همین دنیا پاداش و کیفری دارد بی آن که چیزی از جزای اخروی آنها کم گردد. مثلا بدی کردن با پدر و مادر، در همین جهان کیفر دارد به ویژه اگر این بدی کشتن آنها باشد. حتی اگر پدر و مادر انسان کافر یا فاسق هم باشند باز هم بدی نسبت به آنها بدون عکس العمل نمی ماند.
منتصر عباسیپدرش متوکل را که از پلیدترین خلفای عباسی بود کشت ولی پس از مدت کوتاهی خود نیز کشته شد. با این که متوکل در مجالس انس و عیش خود علی(علیه السلام) را مسخره می کرد و دلقک های او تقلید علی(ع) را کرده و مسخرگی می کردند و در اشعار خویش به او اهانت می کردند. زمانی که منتصر شنید پدرش حضرت فاطمه( علیها السلام) را دشنام می دهد از بزرگی پرسید مجازاتش چیست؟ او گفت: قتلش واجب است ولی بدان هر کس پدرش را بکشد عمرش کوتاه خواهد شد. منتصر گفت: من باکی ندارم در راه اطاعت خداوند عمرم کوتاه گردد. پدرش را کشت و پس از وی، هفت ماه بیشتر زنده نماند (سفینه البحار، مرحوم شیخ عباس قمی، ماده «وکل»)
برای آگاهی بیشتر ر.ک : عدل الهی، شهید مرتضی مطهری.
و شاعر دیگری در این مورد می گوید:
به چشم خویش دیدم در گذرگاه / که زد بر جان موری مرغکی راه
هنوز از صید، منقارش نپرداخت / که مرغ دیگر آمد کار او ساخت
چو بد کردی مشو ایمن ز آفات / که واجب شد طبیعت را مکافات
نوع سوماز مجازات، مجازات های جهان دیگر است که رابطه تکوینی قوی تر با گناهان دارند. رابطه عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اول قراردادی است و نه مانند نوع دوم از نوع رابطه علت و معلول است بلکه از آن هم یک درجه بالاتر است. در اینجا رابطه عینیت و اتحاد حکمفرماست. یعنی آن چه در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده می شود تجسم عمل خود آنها است. یعنی ان چه به آدمی در آن جهان می رسد، چه نعمت های بهشتی و چه عذاب دوزخی، همان چیزهایی است که آدمی خودش آماده و مهیا ساخته است. مجازات آخرت، تجسم یافتن عمل است. نعمت و عذاب آن جا همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود تجسم و مثل پیدا می کند. تلاوت قرآن صورتی زیبا می شود و در کنار انسان قرار می گیرد. غیبت و رنجاندن مردم به صورت خورش سگان جهنم در می آید.
حال در مورد پرسش شما باید بدانید که عملی که از روی علم و
عمد و توجه نباشد اگر عملی خلاف و ناپسند هم باشدگناه محسوب نمی شود چون
معنای گناه چرم و عصیان و پرده دری و سرپیچی از فرمان مولا است و این در
صورتی است که با علم و عمد و توجه باشد. در مثالی که آورده اید یعنی خوردن
لقمه ای که در واقع حرام است ولی ما از حرمت آن بی خبریم این اصطلاحا جرم و
عصیان و گناه شمرده نمی شود و در نتیجه کیفر و مجازات نوع اول را که کیفر
قراردادی بود و هدف آن تنبیه فرد مجرم و عبرت گیری خود مجرم و دیگران بود
در این مورد معنا ندارد چون اصلا گناهی نکرده تا مشمول این نوع کیفر باشد
ولی کیفر نوع دوم که اثر وضعی آن است در اینجا مکن است شامل شود.
در
مثالی روشن تر اگر فردی ظرف شرابی بنوشد و علم به شراب بودن و حرام بودن آن
نداشته ، بدون شک استحقاق کیفر نوع اول را ندارد چون اصلا گناهی مرتکب
نشده است ولی کیفر نوع دوم که اثر طبیعی شرب خمر و اثر وضعی و ذاتی آن است
حتما وجود دارد و مست شدن و بی خبری و بی عقلی و صدمات جسمانی و روانی ناشی
از نوشیدن شراب متوجه این فرد خواهد شد هر چند علم و عمدی در کار نبوده
است. در همین مثال اگر این فرد شراب را آگاهانه و عمدا بنوشد، علاوه بر
کیفر نوع دوم، مشمول کیفر نوع اول و سوم نیز خواهد بود.
تیرگی روح و
معنویت در اثر گناه عمدی و از روی علم حاصل می گردد که فرد با عصیان و جرم
بین خود و خداوند حجاب و پرده ایجاد می کند و فطرت خداجوی خود را آلوده می
سازد و لی در عین حال بعضی امور هر چند گناه و عصیان هم نباشد از آثار آن،
تیره ساختن روح و روان آدمی است.
مثلا در مورد بعضی بزرگان نقل کرده اند
غذایی را که بدون گفتن بسم الله تهیه می شده نمی خورده اند و این تیرگی
روح اگر هم کیفر بنامیم کیفر نوع اول نمی باشد بلکه اثر وضعی و کیفر نوع
دوم است.
اگر کسی به طور مثال شراب بخورد، جلوی مستی حاصل از آن را نمی توان گرفت واثر وضعی خود را دارد، ولی تاریکی حاصل از گناه شراب خواری را می توان جبران کرد. راه رفع چنین کدورت هایی انجام کارهایی است که باعث نورانیت و صفای باطن می شود. به طور کلی راه جبران تاریکی نور است. منظور از اثر وضعی گناهان همین تاریکی است که در روح انسان پیدا می شود، بنابراین شما برای رفع آن می توانید با تلاوت قرآن و نماز و روزه مستحبی و خدمت به خلق و زیارت و عبادت و هر عاملی که باعث ایجاد نورانیت معنوی و صفای باطن می شود، تاریکی و ظلمت گناه را از نفس خویش بزدایید. قرآن کریم می فرماید: ان الحسنات یذهبن السیئات. خوبی ها بدی را را پاک می کند. در صورتی که کسی موفق به توبه شود و تاریکی آن را با روشی که گفته شد، پاک نماید و نفس خود را نورانی کند، در آخرت نیز مشکلی نخواهد داشت و با چهره ای نورانی در قیامت محشور خواهد شد.