Quantcast
Channel: طب ایرانی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 591

شرح خلقت بر اساس ثقلین (قرآن و اهلبیت) 5

$
0
0

حيات

 پس از پيدايش خاك و باتلاق‌ها، اولين موجودات ريز كه داراي «حيات نباتي» بودند به صورت تك سلولي پيدايش يافتند[1]ولي هنوز از موجودي كه «حيات حيواني» داشته باشد خبري نبود. يعني هنوز تك سلولي‌هاي پروتئيني اوليه ظاهر نشده بودند.[2]

گياهان اوليه به تدريج رشد كرده پس از گذشت زمان‌هاي مديد درختچه و درخت‌ها ظاهر گشتند. ذره‌هاي گياهان اوليه به انواع مختلف گياه تبديل شدند. آنها به صورت درختان امروزي و با اين ظرافت و زيبايي نبودند معمولاً پوسته‌هاي خشن[3]و شاخ و برگ ناموزوني داشتند.[4]

تنه اين درختان و شاخ و برگ‌شان و بوته ساير علف‌ها پس از طي عمر خود در روي خاك و آب افتاده و مي‌پوسيدند، و بدين ترتيب روز به روز حالت شيمايي باتلاق‌ها شيميايي‌تر مي‌گشت. در حالي كه حيات نباتي سخت در فعاليت بوده و مراحل كمال را طي مي‌كرد. تا آن زماني رسيد كه آبستن حادثه ديگري گرديد.

اين حادثه پيدايش موجودات ريزي با حيات حيواني بود. اگرچه آنها حيوان نبودند بل يك «واحد» تك سلولي بودند. كه به حيات حيواني دست يافته بودند. يعني آنها تنها يك خشت از ساختمان حيوان بودند خشت اول پيكر حيوان.[5]

تجزيه گياهان و مرگ و مير اين خشته‌هاي حيواني و تجزيه شدن‌شان يك جريان تعاطي و داد و ستد به راه انداخت. از طرفي محيط حياتي، گياهان و خشته‌ها را به وجود مي‌آورد. و از طرف ديگر تجزيه آنها در همان محيط به جريان حيات استعداد روز افزوني را مي‌بخشيد. نيروهاي حيات قوّت و شتاب زيادتري مي‌گرفت. تا موجوداتي به وجود آمدند كه از چند خشته تشكيل يافته بودند.[6]

اين موجودات مي‌آمدند و مي‌مردند در حالي كه اجزاي آنها به محيط حيات بر مي‌گشت و آن را تقويت مي‌كرد. پشت سر هم شروع يافته و عود مي‌كردند.

قرآن براي انديشه در اين مسائل، تشويق مي‌كند: ـ أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ـ قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ[7]ـ سير در اقطار روي زمين و سير در قطرها و اعماق خاك يعني مطالعه در آنها و تحقيق در امور خلقت. قرآن مي‌گويد اين مطالعه و تحقيق‌هاست كه انسان را به عظمت خدا و به حقيقت توحيد رهنمون مي‌گردد.[8]

زمين آن روز شرايط جوّي امروز را نداشت. محيط زيست تحولاتي به خود ديده تا به شرايط امروزي رسيده است. تغييرات جوّي و محيطي عامل ديگري بود بر تحول آن جانداران و گونه‌گون شدن‌شان.[9]

اما از طرف ديگر همين تحولات جوي و محيطي باعث گرديد كه آن «بحران حيات» از جوشش افتاد. و ديگر براي تكرار «پيدايش حيات» به صورت مجدد، و به عنوان «حادثة ديگر» رخ نداد. و همان‌هايي كه در آن بحران حياتي پيدايش يافتند راه تحول و تكامل را پيش گرفتند. ما اطمينان نداريم كه آن محيط حياتي اوليه فقط يكبار فراهم شده و تكرار نشده است. بلكه مي‌گوييم اگر چندين بار هم اتفاق افتاده باشد همه آنها در يك «دوره» بوده است.

و نيز نمي‌توان گفت كه آن شرايط فقط در يك نقطه از كره زمين فراهم آمده است، شايد در نقاط متعدد چنين حادثه‌اي رخ داده است. اما بر اساس «سنن الهي» در «ايجاد»، بايد گفت كه فقط يكبار و فقط در يك نقطه اتفاق افتاده. و شايد به هنگام ايجاد حيات نباتي اوليه ابتدا تنها يك موجود تك سلولي گياهي، به وجود آمده و تجزيه شده، به محيط برگشته است. سپس در اثر آن تعاطي، باز محيط به بازدهي چند عدد تك سلولي ديگر پرداخته است، و همين طور تا... و همچنين است اولين خشته.

زيرا پيدايش حيات تك سلولي گياهي و نيز پيدايش حيات حيواني، مانند پيدايش ماده اوليه جهان، از مصاديق «ايجاد» هستند[10]پس مناسبت دارد كه تنها در وجود يك چيز «ايجاد حيات» رخ داده باشد.[11]

اما جداً پيشنهاد مي‌شود در يادمان بماند كه بار ديگر نيز يك «بحران حياتي» ديگري پس از گذشت چند ميليارد سال از بحران حياتي اول، در كرة زمين، در يك نقطه، براي پيدايش يك موجود، فراهم آمده است.

پس از تأكيد روي پيشنهاد فوق بر مي‌گرديم به داستان تحول جانداران اوليه به انواع مختلف. اما قبل از ادامه بحث توجه به يك مطلب لازم است، كه به عنوان موضوع معترضه مطرح مي‌شود: هر وقت سخني از تحول انواع از همديگر به ميان مي‌آيد، بعضي‌ها عكس العمل منفي شديدي نشان مي‌دهند، كه اين هم سرايش مجدد فرضية بي‌سر و ته داروين است. از جانب ديگر بعضي هم فرضيه مذكور را ره‌آورد مسلم علمي دانسته، و عاشقانه به طور دربست آن را مي‌پرستند.

اولاً آنچه امروز از نظريه داروين باقي مانده تنها يك جمله است «انواع از همديگر تحول يافته‌اند» و بقيه تبيين‌هاي او در اطراف مسأله، تار و مار گشته است.

برخورد با اين موضوع دچار افراط و تفريط دو جانبه شده است. عدّه‌اي با تقليد از اسرائيليات هنوز هم معتقدند كه خداوند مانند كودكان در كنار گلزاري نشسته و براي هر كدام از انواع جانداران، يك نر و يك ماده، يك پيكر مجسمه‌وار ساخته، آنگاه بر آنها روح دميده است. و عدّه‌اي ديگر به طور چشم بسته ترانسفورميسم را در تحول همگاني و وسيع پذيرفته‌اند و سراسيمه دست به قلم برده و آيات قرآن را بر آن اساس تأويل كرده‌اند. تأويلي ناهنجار و سخت بي‌مهابا.[12]

اكنون بايد گفت داستان ما به كجا مي‌رود؟ پاسخ اين سئوال غير از ادامه دادن داستان نمي‌تواند چيز ديگري باشد:

حيوانات هم مانند گياهان با گذشت زمان انواع ظريف‌تري را به بار مي‌آوردند. حيوانات اوليه، بد قيافه و داراي پوست‌هاي خشن و بيشتر «سخت پوستان» بودند[13]تا به تدريج با گذشت ميليون‌ها سال پرندگان و سپس پستانداران[14]به وجود آمدند.

با گذشت دوران‌ها اندام بدن بعضي از شاخه‌هاي «شجرة تحول» ظريف‌تر و حساس‌تر مي‌گشت. چاشني حيات طوفاني در درون جانداران ايجاد كرده بود، و مي‌كند. حساسيت‌هاي دروني نقش مهمي در تحولات داشته است. آنان كه در اين موضوع همه نقش را تنها به تأثيرات بيروني از قبيل سازش با محيط، و تنازع بقاء[15]مي‌دهند، بي‌توجه‌اند. باز هم بايد گفت در اين مسأله ميان محيط[16]و درون موجود جاندار يك تعاطي و داد و ستد منظم، قوي و شديداً محرّك وجود داشته است. مثلاً پيدايش چشم بدون انگيزش حساسيت‌هاي دروني هرگز امكان ندارد. حساسيت‌ها موجب مي‌گشتند كه نقطه‌اي از بدن جاندار محل انباشتگي حساسيت شده و آن نقطه را ظريف‌تر كند تا به تدريج به صورت يك عضو حساس به نام چشم درآيد. البته تأثيرات بيرون در اين امر يك طرف تعاطي است.

چشم به عنوان يك نمونة بارز مذكور گرديد، والاّ حساسيت‌هاي دروني در تحوّل همه اعضا‌ء همين نقش را دارند، و شايد آنچه به عهده انگيزش‌هاي دروني است، بيش از تأثيرات محيط باشد. و محيط در اين تعاطي تنها هدايت كننده و نشان دهنده براي تحوّل باشد.

در بيان امام صادق ـ عليه السلام ـ به انگيزش‌هاي دروني توجه بيشتري شده است.[17]



[1].پيدايش حيات، نه تنها از نظر علمي توجيه نشده، بل با اصول علمي در تضاد است. يعني از نظر علمي، پيدايش حيات، يك محال روشن است و آنچه در واقعيّت مي‌بينيم اين است كه اين محال به وقوع پيوسته است.

[2].مقدّم بودن پيدايش حيات نباتي بر پيدايش حيات حيواني، اصلي است كه آيه «اقوات» كه در زير نويس بالاتر بحث گرديد، بر آن دلالت دارد. زيرا درست است كه گياه به مواد غذائي نياز دارد، و هنگامي به وجود آمده كه غذاي لازم را داشته است ليكن خود گياه غذا و قوت جانداران است كه حيات حيواني دارند. بنابراين هم جريان طبيعي مسئله نشان مي‌دهد كه حيات گياهي قبل از حيات حيواني بوده و هم سير تحولي كه در آيه اقوات بيان گرديده.

[3]. در احاديث آمده كه نخل و موز از قديمي‌ترين گياهان روي زمين هستند.

[4].سير جهان به سوي كمال، و نيز سير كره زمين، و همه مواد، و همه گياهان، و همه حيوانات، و انسان، به سوي كمال يك اصل مسلم اسلامي است. همة بينش‌ها و مكتب‌هاي مختلف، و فلسفه‌هاي متعدد كه در جامعه اسلامي آمده‌اند، بدون استثناء به «كمال جوئي» مخلوقات معتقدند.

[5].اصل «تدريج» يك سنت الهي است. در فصل پيدايش جهان، و پيدايش اولين خميره جهان كه آن را «مرحله ايجاد» ناميديم، ديديم كه اين جهان بس بزرگ با اين فضاي بس وسيع و كهكشان‌ها و آسمانها ابتداء يك چيز كوچكي بوده‌اند «و لن تجد لسنة الله تبديلا» اين جمله در آيه‌هاي 23 سوره فتح و 43 سوره فاطر، و 62 سوره احزاب، تكرار شده است.

[6].اين «تعاطي و داد و ستد متقابل» ميان محيط حياتي و موجود ذي حيات، در تحوّل و تطور انواع جانداران از همديگر، قوي‌ترين اصل است. ولي تا آنجا كه من اطلاع دارم دست اندركاران زمين شناسي و زيست شناسي و گونه شناسي، به اين اصل در اين موضوع متوجه نشده‌اند و تنها اصول چهارگانه، ترانسفورميسم را تكرار نموده‌اند.

 اصل «تعاطي» يكي از اصول مهم در تبيين‌هاي اسلامي است، اعم از تبيين جهان، تبيين انسان، تبيين جامعه و خصوصاً در تبيين «جامعه شناسي شناخت» و «رابطه عين و ذهن»، كه در كتابي به اين نام بحث كرده‌ايم.

[7].آيه 19 و 20 سوره عنكبوت. ـ آيا نمي‌بينند خداوند چگونه خلقت را شروع مي‌كند و سپس باز مي‌گرداند و اين بر خداوند آسان است ـ بگو سير كنيد در زمين پس ببينيد چگونه شروع مي‌كند خلقت را و چگونه برمي‌گرداند (آن را عود مي‌دهد).

در آيه 34 سوره يونس و نيز در آيه‌هاي 64 نمل، و 11 و 27 و سوره روم و 13 سوره بروج، جمله «يبد، الخلق ثم يعيد» تكرار شده است.

[8].در نخستين فصل اين كتاب گفته شد كه اگر «خدايابي» كار قلب و دل است، خداشناسي كار علم است. توحيد كامل بدون علم ميسر نيست و به اصطلاح «كشف» و «اشراق» تنها مي‌تواند در «خدايابي» به كار آيد. و تاريخ نشان مي‌دهد كه خيلي از افراد كه تنها از راه كشف و اشراق به خداشناسي پرداخته‌اند. سر از نوعي شرك در‌آورده‌اند.

[9].دست اندركاران ترانسفورميسم به اين اصل نيز كمتر توجه كرده‌اند. و نمي‌توان اين اصل را در ضمن اصل انتخاب اصلح «يا انتخاب طبيعي» قرار داد زيرا در اين صورت بايد همه اصول چهارگانه معروف (يعني سازش با محيط، تنازع بقاء، توارث، انتخاب طبيعي) را يكي دانست و همه را انتخاب طبيعي ناميد.

[10]. لفظ «يبدأ» و «بدأ» نيز در آيه‌هاي بالا به اين موضوع دلالت دارند.

[11]. اين بحث وقتي به حد كافي روشن مي‌شود كه به مبحث «ايجاد» در فصل آغازين اين كتاب مراجعه شود.

[12]. گروه اول از پيروان گفتار فخر رازي هستند كه «عليكم بدين العجائز» ـ بهتر است مانند پير زنان عقايد ديني داشته باشيد ـ و به آنچه شنيده‌اند بسنده مي‌كنند. گروه دوم به دو دسته تقسيم مي‌شوند: آنان كه در منابع اسلامي كار كرده‌اند و در رشته‌هائي متخصص و دانشمند هستند ولي در اين رشته، به قدر كافي در منابع اسلامي تحقيق نكرده‌اند. و نيز در رشته تجربي اين موضوع هم كاري نكرده‌اند. دسته دوم در رشته تجربي اين موضوع كاري كرده‌اند ليكن اطلاعي از تبيين‌هاي اسلامي ندارند، و دست به تأويل آيات زده‌اند.

[13].انواع خزندگان سخت پوست كه مثلا لاك پشت را واپسينترين يادگار آنها مي‌توان دانست. و انواع خزندگان ديگر كه تمساح واپسينترين يادگارشان است. و دايناسورها كه ظاهراً «اجاق كور» مانده‌اند و ماموت‌ها كه فيل‌ها نشانه واپسين آنها هستند. و...

[14].گفته مي‌شود در مورد حيوانات خشكي مي‌توان از قرآن استفاده كرد كه ابتدا از جنبندگان باتلاقي خزندگان اشتقاق يافته‌اند، و از خزندگان پرندگان و از پرندگان پستانداران. به آيه 45 سوره نور توجه فرمائيد:و الله خلق كل دابة من ماء فمنهم من يمشي علي بطنه و منهم من يمشي علي رجلين و منهم من يمشي علي اربع يخلق الله ما يشاء. ان الله علي كل شىء قدير.

بعضي‌ها معتقدند كه حرف «من» در اين آيه به اصطلاح «نشويّه» نيست، بلكه «تبعيضيه» است. امّا لفظ «يخلق» كه به صيغه مضارع (حال و آينده) آمده، با نشوّيه بودن «من» بيشتر تناسب دارد. يعني همين امروز هم خداوند به اين پديد آوردن نشوي و تحولي ادامه مي‌دهد.

[15].در اينجاي سخن از دو اصل توارث، و انتخاب اصلح، سخني به ميان نيامده. براي اينكه بحث در خود تحول است. و توارث استمرار تحول است. و انتخاب طبيعي (يا انتخاب اصلح) هم ناظر است تا بر اساس چگونگي تحول‌ها، اقدام به انتخاب نمايد.

[16]. مراد از محيط در اين جمله همة اصول چهارگانة‌ معروف، است، يعني محيط به معناي مطلق، و عوامل محيط به معناي عام.

[17]. در حديث مفصل و مشروحي كه به «توحيد مفضل» معروف است، مي‌فرمايد:

اعرف يا مفضل ما للاطفال فى البكاء من المنفعة، و اعلم أنّ فى ادمغة الاطفال رطوبة أن بقيت فيها احدثت عليهم احداثاً و عللاً عظيمة من ذهاب البصر و غيره فالبكاء يسيل تلك الرطوبة من رؤوسهم...

بشناس اي مفضل منفعتي را كه در گريه براي كودكان است. و بدان كه در دماغ اطفال رطوبتي هست كه اگر باقي بماند پديد مي‌آورد براي آ‌نها آفات بزرگي را، و آسيب‌هاي خطرناكي را از قبيل از دست دادن بينائي و غير آن. پس گريه آن رطوبت را جاري مي‌كند از سر آنها...

توضيح: اين كلام به انسان مربوط است و ما هنوز به بحث انسان نرسيده‌ايم، ليكن در نشان دادن فعاليت‌هاي مهم دروني حيات، بر مطلب ما دلالت دارد.

باز مي‌فرمايد:انظر الان كيف جعل حبأ الانثي من الفيلة فى اسفل بطنها فاذا هاجت للضراب ارتفع و برز حتّي يتمكن الفحل من ضربها... ليتهيّأ للامر الذي فيه قوام النسل: نگاه كن چگونه قرار داده است دستگاه تناسلي فيل مونث را در زير شكمش، و هنگامي كه موسم جفتگيري آن فرا مي‌رسد دستگاه تناسلي او از زير شكم به طرف بالا مي‌آيد و آشكار مي‌گردد تا در دسترس فيل نر قرار گيرد.

توضيح: انگيزش دروني حيات، تنها عامل اين موضوع در فيل است. و نيز مي‌فرمايد:هل رايت يا مفضل هذا الطائر الطويل الساقين؟ و عرفت ماله من المنفعة فى طول ساقيه؟ فانّه اكثر ذلك فى ضحضاح من الماء فتراه بساقين طويلين كانّه ربيئة فوق مرقب. و هو يتامل ما يدبّ فى الماء، فاذا رأي شيئاً مما يتقوّت به خطا خطوات رقيقاً حتي يتناوله و لو كان قصير الساقين و كان يخطو نحو الصيد لياخذه يصيب بطنه الماء فيثور و يذعر منه فيتفرق عنه...:

اي مفضل آيا ديده‌اي آن مرغ بلند پا را؟ و دانسته‌اي چه منافعي براي او در درازي گردنش هست؟ چون اكثر (فعاليت) او در آب‌هاي كم عمق است و مي‌بيني او را با ساق‌هاي بلندش گوئي ديده‌باني است در بالاي دكل كه جنبندگان زير آب را به زير نظر گرفته است. آنگاه كه چيز قابل خوردن را مشاهده مي‌كند، قدم‌هاي آهسته برمي‌دارد تا آن را مي‌خورد. اگر ساق‌هايش كوتاه بودند هنگام حركت به طرف شكار شكمش با آب برخورد مي‌كرد و آن را به حركت در مي‌آورد و در نتيجه شكار رميده و متفرق مي‌گرديد.

توضيح: در اين تكّه چگونگي اندام و سازگاري آن با محيط بيان شده و هم چگونگي رفتار، و آهسته برداشتن قدم‌ها كه انگيزش دروني دارد.

در اينجا منظور اصلي اين است كه نقش زيادتري در لحن بيان امام صادق (ع) به انگيزش‌هاي دروني حيات داده شده. به طوري كه اگر فرضاً در روي كره زمين فقط يك «شرايط محيطي» وجود داشت، باز هم جانداران به انواع متعدد تقسيم مي‌شدند و منحصر در يك نوع واحد نمي‌گشتند. زيرا مرغي ترجيح مي‌دهد كه به آهستگي قدم‌هايش به شكار برسد و مرغ ديگر ترجيح مي‌دهد با هجوم سريع اين كار را بكند.

و به عبارت ديگر: برآيند دو عامل موجب تحول مي‌‌گردد: انگيزش‌هاي دروني حيات. و كشش‌هاي محيط بيرون. عامل اوّل به وسيلة‌ غرايز و نوعي هوشمندي تقويت مي‌گردد. و عامل دوّم با تأثيرات عمومي محيط نيز تشديد مي‌گردد. و نقش پايه‌اي با حيات است. نه به اين معني كه اگر حياتي نبود جانداري نبود. بلكه مراد نقش حيات در تحول است و كاربرد آن در ايجاد تحول.





Viewing all articles
Browse latest Browse all 591

Trending Articles