مكان
آن روز ـ يعني آن روزي كه روزي نبود ـ جائي هم نبود.
«جا» و مكان هم چيزي است كه خداوند آنرا پديد آورده[1]است خودش نيز مكاني براي چيز ديگري نيست.[2]مثلاً ما انسانها براي چيزهاي زيادي مكان هستيم و آنها در بدن ما جاي گرفتهاند به عنوان مثال علاوه بر اندامهاي متعددي كه در بدن ما قرار دارند وجودمان مكاني است براي هوش، عقل و استعدادمان.
ليكن هيچ چيز در وجود خداوند قرار نگرفته است. او نه ظرف است و نه مظروف. و در عين حال با همه چيز هست بدون اينكه به معناي «با هم بودن» باشد.
غير از همه چيز است بدون اينكه از آنها بر كنار باشد.[3]
نه در آسمان است و نه در زمين و نه در روي كرسي، تخت يا عرش قرار گرفته است.[4]
خدا در همه جا هست و اگر او را در جهت بالا و آسمان مورد خطاب و دعا قرار ميدهيم، صرفاً يك احترام و تعظيم است.
همچنين اگر اشارهاي به سوي بالا ميشود به اين معني نيست كه او را در سمت بالا ميدانيم.[5]
بنابراين تقسيم وجود به «فيزيك» و «متافيزيك» به معناي تقسيم موضعي و مكاني، صحيح نيست.
او در جهان فيزيك حضور دارد همانگونه كه در متافيزيك حضور دارد بدون كوچكترين تفاوتي.
اصطلاح «طبيعت» و «ماوراء طبيعت» نيز همين طور است.
[1].بايد توجه كرد كه حقيقت مكان چيست؟ در نگاه اول مكان عبارت است از چيزي كه چيز ديگر را در خود جاي ميدهد. و در نگاه ديگر مكان عبارت است از تفاوت و نسبت ميان دو بُعد.
و در هر صورت: مكان = بُعد.
زيرا: جهان ـ بُعد = جهان ـ مكان.
و: جهان ـ بُعد = جهان ـ جهان.
پس: جهان = بُعد = مكان.
و چون جهان پديده است پس مكان نيز پديده است و شمولي بر خداوند ندارد. جهان، زمان، مكان، عالم، ماده (مراد ماده و انرژي با هم است كه بعداً شرح داده خواهد شد.) گيتي و طبيعت همه در حقيقت اسمهايي هستند به يك معني و بسته به اين است كه گوينده از چه موضعي آنها را به كار ميبرد.
خداوند در چيزي، در جايي، در محدودهاي و در مكاني جاي نگرفته و نميگيرد. هم ميتوانيد بگوئيد «او جاي ندارد». و هم ميتوانيد بگوئيد «او در همه جا هست حتي جايي كه جا وجود ندارد». باز رسيديم به ضيق خناق يعني چون لفظي براي اداي مطلب وجود ندارد به ناچار ميگوئيم: در جايي كه جا هم وجود ندارد.
احاديث بسياري در اين مورد وارد شده است و از آن جمله: بحار، ج57، ص83، حديث شمارة 63: از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ پرسيدند: خداوند قبل از آن كه آسمانها و زمين را بيافريند در كجا بود؟ فرمود: سئوال از «كجا» و پرسش از «مكان» است، در حالي كه خداوند بود و «مكان» وجود نداشت.
و همچنين حديث شمارة 25، ص47 از همان جلد. و نيز در ص35 حديث شمارة 7: امام رضا ـ عليه السّلام ـ فرمود: «هو اَيّن الاين كان ولا اَينَ» او «كجا» را «كجا» كرده. او بود قبل از اينكه مكان وجود داشته باشد.
[2].سئوال: در مبحث «اثبات وجود خدا» گفته شد كه جهان محدود است و آن سوي اين جهانِ بس بزرگ (باز هم بس بزرگ، هر قدر ميتوانيد بگوئيد: بس بزرگ) عدم نبوده و وجود است و آن وجود بينهايت، خدا است. آيا در اين صورت ـ العياذ بالله ـ جهان در درون خدا قرار نميگيرد؟ و خدا مكان و ظرف جهان نميشود؟
پاسخ: گفته شد كه مكان در رابطة ميان دو چيز مادي و داراي بُعد قابل تحقّق است. يعني هر دو تاي آنها بايد داراي بُعد و محكوم به بُعد باشند. و در موضوع بحث ما يك طرف كه جهان است داراي بُعد است. ولي طرف ديگر كه خداوند است از بُعد منزّه است.
و در بيان ديگر: ميان ظرف و مظروف «سنخيّت» لازم است. و ميان خالق و مخلوق همسنخي وجود ندارد.
خداوند همه جا هست هم در درون جهان و هم در خارج از آن ـ البته باز هم به دليل ضيق خناق از لفظ «در» استفاده ميشود ـ نه جايي از او خالي است ونه جايي كه جا نيست. امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: و من قال فيم، فقد ضمّنه: كسي كه بگويد خدا در چيست؟ پس او خدا را مضمون و محدود كرده است.
و من حدّه فقد عدّه: و هر كس كه خدا را محدود بداند، او را قابل عدد كرده است. (نهج البلاغه، خطبة اول).
و قبلاً بحث شد كه متعدد بودن، و اساساً قابل عدد و شمارش بودن، از لوازم تغيير است. و خود تغيير مخلوق خداوند است.
[3]. در خطبة اول نهج البلاغه ميفرمايد:
مع كل شيء لا بمقارنة: با هر چيزي هست نه به طور با هم بودن.
و غير كل شيء لا بمزايلة: و غير از هر چيز است نه به معناي كناره گرفتن.
[4]. و ميفرمايد: و من قال علي مَ، فقد اخلي منه: و هر كس بگويد خداوند بر روي چه چيزي است؟ جاهاي ديگر را از او خالي كرده است.
تزاحم مكاني: گفته شد خداوند در همه جا هست. يعني با هر ذرهاي، و در دل هر صخرهاي، در ته اقيانوس و در هر جايي كه بتوان در عقل آورد خداي واحد حضور دارد. زيرا ميان خداوند و ساير اشياء تزاحم مكاني وجود ندارد. چيزهاي ديگر با هم تزاحم مكاني دارند. مثلاً اين ليوان يا بايد پر از آب باشد يا پر از شير و يا پر از هوا، و امكان ندارد كه هم پر از شير باشد و هم پر از هوا. و همين طور است همة اشياء نسبت به همه مكانها و ظرفها.
پرسشگري از امام صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيد: اَيْنَ هو؟: او كجاست؟ فرمود: هو اَيِّنُ الاَيْن: او كجا را كجا كرده است. يعني حقيقت مكان را او پديد آورده است. ـ احتجاج طبرسي، باب احتجاجات امام صادق عليه السّلام ـ در اينجا وقتي مطلب كامل ميشود و قلب آرامش مييابد كه دوباره مسألة «در ذات خدا انديشه نكنيد» را كه در بخش پيشين بحث شد به ياد بياوريم.
[5].امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در همان خطبه ميفرمايد: وَ مَنْ جهله اَشار اليه: و هر كس بر خدا جاهل باشد، به سوي او اشاره ميكند. يعني او را قابل اشاره ميداند و در يك جهت فرض ميكند.
و من اشار اليه فقد حدَّه: و هر كس به او اشاره كند او را محدود كرده است. و قبلاً بحث كرديم كه محدود بودن از خصوصيات ماده است (بل عين ماده است) درست همانند بُعد. يعني «محدود بودن» پديده و مخلوق خداوند است. و من حدّه فقد عدّه: و هر كس كه او را محدود كند پس او را معدود كرده است. (شرح اين جمله قبلاً گذشت).