از طرفی چون زندگی این مرد عجیب از اسرار و رموز خالی نبوده و احوالش در
سفر و حضر و دوران وزارت و صدارت و حبس و امثال آن ها شباهت به احوال یک
فرد عادی و زندگی آرام سایر معاصرانش نداشته، بلکه پر از نشیب و فراز بوده و
بدین مناسبت تحت عوامل بالا و بسیاری از عوامل دیگر داستان ها و افسانه
های زیادی به وی نسبت داده شده است.
قدیمی ترین کتاب پارسی که داستان های بوعلی در آن آمده چهار مقاله نظامی
عروضی سمرقندیاست که به سال 550 هجری قمری تألیف شده و شامل چند داستان در
مقالت چهارم در علم پزشکی و هدایت طبیب از وی است که عیناً آن ها را در
این مبحث نقل می نمائیم.
حکایت1:شیخ رئیس حجه الحق ابوعلی سینا حکایت کرد اندر کتاب مبداء و
معاد در آخر فصل «امکان وجود امور نادره عن هذه النفس» همی گوید که به من
رسید و بشنودم که: حاضر شد طبیبی به مجلس یکی از ملوک سامان و قبول او در
آن جا به درجه ای رسید که در حرم شدی و نبض محرمات و مخدرات بگرفتی. روزی
با ملک حرم نشسته بود به جائی که ممکن نبود که هیچ نرینه آن جا توانستی
رسید. ملک خوردنی خواست، کنیزکان خوردنی آوردند. کنیزکی خوانسالار بود.
خوان از سربر گرفت و دو تا شد و بر زمین نهاد. خواست که راست شود نتوانست
شد. هم چنان به ماند به سبب ریحی غلیظ که در مفاصل او حادث شد.
ملک روی به طبیب کرد که در حال او را معالجت باید کرد به هر وجه که باشد، و این تدبیر طبیعی را هیج وجهی نبود و مجالی نداشت به سبب دوری ادویه، روی به تدبیر نفسانی کرد و به فرمود تا مقنعه از سر وی فرو کشیدند و موی او برهنه کردند، تا شرم دارد و حرکتی کند، و او را از آن حالت مستکره آید که مجامع سر و روی او برهنه باشد، تغییر نگرفت، دست به شنیع تر از آن برد و بفرمود تا شلوارش فرو کشیدند، شرح داشت و حرارتی در باطن او حادث شد چنان که آن ریح را تحلیل کرد، و او راست ایستاد و مستقیم، و سلیم بازگشت. اگر طبیب حکیم و قادر نبودی او را این استنباط نبودی، و ازین معالجات عاجز ماندی، و چون عاجز شدی از چشم پادشاه بیتفادی. پس معرفت اشیاء طبیعی و تصور موجودات طبیعی از این باب است، و هو اعلم.
حکایت 2- در روضات الجنات آمده : آن گاه که شیخ به جرجان رسید، دید مرده ای را دفن می کنند. شیخ بر سر قبر حاضر شد و چون میت را در لحد نهادند گفت: این شخص نمرده است، او را در گور نگذارید. مردم از سخن شیخ به حیرت آمده و گفتند: این چه مطلبی است می گوئی؟ شیخ گفت او را در محلی خالی به من بسپارید، که پس از چند روز او را زنده به شما باز گردانم. مردم چنان کردند. چون مرده را به موضع خالی بردند، شیخ او را فصد کرد. چون قدری خون گرفت، نفس آن شخص برآمد. شیخ رنگ او را بگرفت و پس از ساعتی قدری دیگر خون برداشت، آن شخص بنشست و از حال خود استفسار کرد. شیخ او را خبر داد. آن گاه شیخ به درمان وی قیام کرد تا صحت کامل یافت.
حکایت 3- ابوالحسن بیهقی در «تتمه صوان الحکمه» آورده و منتخب الدین یزدی در ترجمه آن به نام «دره الاخبار» گوید: «از تجارب او آن است که روزی صداعی صعبش طاری شد. بدانست که ماده ای است که از حجاب سر فرود می آید و شاید بود که بور می انجامد. بفرمود تا برف بسیار بیاوردند و در خرقه کتاب پیچیدند و سر را بدان بپوشانید، موضع سر قوی گشته از قبول نزول ماده ممتنع شد و خلاص یافت و در خوارزم زنی مدت ها به مرض سل مبتلی بود. فرمود که از شراب ها به غیر از گل شکر چیزی تناول نکند تا صدمن گل شکر بخورد و شفا یافت».
دوست فقیدم شادروان فضل الله صبحی مهتدی کتابی تحت عنوان «افسانه ای بوعلی سینا» به مناسبت هزاره شیخ به سال 1333 شمسی به چاپ رسانده که در آن یازده افسانه و حکایت از شیخ تحت عناوین بوعلی و بیمار، حکایت عاشق، مالی خولیائی، گربه ای بیمار، بوعلی سینا، بوعلی، بوعلی و استاد، خواجه بوعلی، ای وای، دفتر جهان نما، استاد بوعلی می باشد.
منبع :نجم آبادی، محمود؛ تاریخ طب در ایران پس از اسلام (از ظهور اسلام تا دوران مغول)، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم 1375.